صفحه ١٠٤

اسلامى تعجب مى كنيم؛ حتى ظاهراً يك مورد هم استثنا ندارد كه كسى در كنار انقلاب اسلامى نسبت به آن بى تفاوت باشد و در عين مذهبى بودن، يك نوع فساد در شخصيتش ظاهر نباشد و بسيار پيش آمده آدم هايى كه داراى صفاى درونى هستند و به جهت تبليغات منفى سعى مى كنند در حاشيه باشند، ولى بالأخره نمى توانند عظمت هاى اين انقلاب را نبينند. بنده هرچه بيشتر اين موضوع را دنبال كرده ام بيشتر معتقد شده ام كه اين انقلاب مسير هدايت و نجات بشر دوران جديد است، به همين جهت هم نبايد با ضعف هاى جزئى كه پيش مى آيد انقلاب را ارزيابى نمود، بايد با رويكرد كلى به آن نظر كرد كه راه برون رفت از ظلمات دوران در نهاد اين انقلاب نهفته است.
شما در قرآن مى خوانيد «قُلْ أعوذُ بِرَبِّ الّفَلَقِ، مِنّ شَرِّ ما خَلَقَ، وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إذا وَقَب»، «غاسِقٍ» يعنى تاريكى محض. واقعاً اگر انقلاب اسلامى نبود و اطلاعاتتان از مدرنيته همين قدر بود كه آن را ظلمات دوران مى دانيد، چه كار مى كرديد؟ مدرنيته مگر با روح ضد قدسى اش، همان «غَسَق»، يعنى تاريكى محض نيست؟، يك دفعه در دل اين ظلمتِ محض، يك نور پيدا شده و به مقابله با آن ظلمت برخاسته است، نورى كه شما به راحتى مى توانيد آن را ببينيد و تجزيه و تحليل كنيد و ريشه هاى تاريخى و سمت و سوى آينده ى آن را بررسى كنيد. قرآن با طرح آيه ى  «غاسِقٍ إذا وَقَب» و با توجه به آيات قبل آن، مى خواهد بگويد: وقتى تاريكى همه جا را فرا بگيرد، از اين تاريكى به پروردگار عالم پناه ببر، «بِرَبِّ الْفَلَق» به پروردگارى كه نمى گذارد اين تاريكى حكومت كند. راستى اگر اين انقلابْ آن صبح ظلمت شكاف، در دل تاريكى مدرنيته نيست، پس بايد يك صبح ديگر پيدا كنيد كه ربّ فلق آن را ايجاد كرده است! اين جاست كه اگر كسى مدرنيته را درست بشناسد و بفهمد چه ظلمات بزرگى است و انقلاب اسلامى و سمت و سوى آن را هم درست بشناسد، بسيار اميدوارانه به آينده مى نگرد و طلوع نور خدا را در افق آينده، هر چه بيشتر حس مى كند كه چگونه جهت جهان به سوى نور است و چگونه غدير دارد به صحنه مى آيد و پرده هاى ظلمانى تاريخ را يكى پس از ديگرى شكافته و با انقلاب اسلامى، تا اين جا رسيده و دارد جلو مى رود.