صفحه ٨٥

انقلاب اسلامى است كه بنده به آينده ى اين انقلاب اميدوارم. شاه با سكولارها چه فرقى مى كرد؟! شاه هم مى گفت: براى حفظ خودم حاضرم ده ميليون از مردم را به قتل برسانم، تئورى شاه در كشتار ميدان هفده شهريور اين بود كه چهارميليون نفر براى من بس است. منافقين هم در عمليات «مرصاد» گفته بودند: چهارميليون نفر براى ما بس است. در حالى كه تا حال به خوبى ثابت شده اين نقشه ها و حرف ها با بسترى كه انقلاب اسلامى ايجاد كرده، محكوم به شكست است، چون صحنه ى ديگرى از تاريخ مدّنظر اين انقلاب است كه به اين ها اجازه نمى دهد خود را به انقلاب تحميل كنند.
بايد از خود پرسيد آيا در اين مرحله از تاريخ، «اميدوارى» به آينده يك اميدوارى منطقى است و همراه با واقعياتى است كه آن واقعيات اين اميدوارى را پايدار مى كند يا غيرمنطقى و وَهمى است و خالى از پشتوانه هاى واقعى؟ آيا وضع مملكت از نظر افق ها و راه كارهايى كه انقلاب اسلامى دارد طورى هست كه بتوان با برنامه ريزى و نظر به اهداف انقلاب اسلامى به سوى جلو حركت كرد؟ تجربه هاى گذشته نشان مى دهد كه انقلاب اسلامى توانسته است از مشكلات بزرگى عبور كند، دليلش هم توجه به افقى است كه فطرت انسان ها طالب آن است و روحيه ى شهادت و ايثارگرى را در ذيل نظام ولايت فقيه به صحنه آورده است. چند سال از دولت اصلاحات گذشته بود و فضاى سكولاريزه كردن همه چيز افق آينده را پوشانده بود بعضى از دوستداران انقلاب فكر مى كردند ديگر انقلاب خلاص شد، چون جايگاه تاريخى انقلاب اسلامى را نمى شناختند، لذا نمى توانستند حادثه هايى را كه پيش مى آيد درست تحليل كنند، يكى از آن ها عين جمله اش اين بود كه: من تا حالا براى همه تحليل مى كردم، حالا بايد كسى وضع موجود را براى من تحليل كند! اين آقا بريده بود چون سُنَن حاضر در تاريخ را در