صفحه ٦١

تمدن اسلامى عمده فضاى قدسى است كه مورد توجّه است، اما در آن فضا ابزارها چگونه است و كدام ابزار ما را متذكر آن فضا مى كند فعلًا چيزى نمى دانيم، چون زمانه ما را به ابزارهاى خودش راهنمايى مى كند و هنوز زمان آن نرسيده است كه به تئورى هايمان صورت عملى بدهيم، در زمان خودش، خود را مى نماياند، همان طور كه بعد از جنگ، فضاى جبهه ها خود را نماياند و به همين جهت ما هنوز مى توانيم ادامه دهنده ى فضاى معنوى جنگ باشيم، هر چند ديگر جنگى در كار نيست ولى آن فضا به ما نزديك است با اين كه چند سال است از زمان جنگ گذشته است. اين را به عنوان مثال در جواب سؤالى عرض كردم كه مى گويد در تمدن اسلامى چه چيزى مى آيد.
 «هايدگر» در مصاحبه اش با روزنامه ى اشپيگل مى گويد: اين مصاحبه ام را بعد از مرگم چاپ كنيد. از او مى پرسند: «درمان تمدن غرب چيست؟»، مى گويد: «خدايى بيايد و كارى بكند!». شايد بگوييد: به چه دليل اين قدر اين جمله بزرگ است؟ به نظر من چون نمى گويد: «خداى موجود كه در ذهن و فرهنگ غرب است، كارى بكند»، اگر مى گفت: «آن خدا كارى بكند»، جمله اش خبر از فكر بزرگ او نمى داد، چون مى داند اين برداشتى كه امروزه مردم از خدا دارند براى تغيير سرنوشت اين تمدن كافى نيست، آن خدايى كه بايد بيايد خداى ديگرى است، به اين معنى كه اين ها متوجه خداى واقعى كه در زندگى شان نقش آفرين باشد، نيستند خداى ارسطويى را مى شناسند- اگر نگوييم طاغوت را خدا گرفته اند- و در شرايطى هم نيستند كه بتوان آن خدا را به آن ها معرفى كرد، چون هرچه ما از خدا براى اين ها بگوييم به همين خداى ذهنى كه دارند منتقل مى شوند و لذا بايد زمانه آنچنان عوض شود كه امكان آزادى ذهن، از خدايى كه دارند فراهم شود و با خداى واقعى و وجودى- يعنى خداى اهل البيت و پيامبر (عليهم السلام)- آشنا شوند، كه در شرح كتاب «آنگاه كه فعاليت هاى فرهنگى پوچ مى شود» باب آن باز شده است، لذاست كه در واقع بايد هايدگر در جواب آن روزنامه نگار همين را مى گفت كه گفت. اگر چه براى او مسلم است كه خدا بايد تمدن غرب را نجات دهد، نه برنامه هاى كارشناسان، ولى نمى داند كدام خدا، چون آن خدا خودش خود را در تمدن آينده منكشف مى كند. از اين جهت جمله ى هايدگر جمله ى عالمانه اى است؛ با همين حرفش به جهان غرب مى گويد من مى دانم از اين خدايى كه شما از آن سخن مى گوييد، هيچ كارى در