صفحه ٣٥٤

مظاهر و ابزارآلات ديگرِ دنياى مدرن يك وجه مشترك ديگر بين آنان شده است. چگونه مى شود اين تناقضات، اين تمايلات و احساسات ضد و نقيض گوناگون و به قول فرنگى ها اين «پارادُكس» ها را بيان كرد؟ ريشه هاى اين مشكلات و تناقضات را بايد در دو پديده اى كه دنياى مدرن براى همه به ارمغان آورده است جستجو كرد؛ يكى مفهوم و پديده ى «پيشرفت و ترقى» و ديگرى مفهوم و پديده ى «سياست و حكومت» يا رابطه ى بين جامعه و دولت.» «1»
در ادامه مى فرمايند: «انديشه ى ترقى و پيشرفتِ غرب باعث شد كه دوران نسبتاً صلح آميز قرن نوزدهم به يك دوره ى جنگ و خشونت قرن بيستم تبديل شود كه حاصل آن عبارت بود از دو جنگ جهانى و ايجاد حكومت هاى فاشيستى و كمونيستى و سرمايه دارى كه نزديك به 40 ميليون نفر در جنگ جهانى اول و قريب 100 ميليون نفر در جنگ جهانى دوم كشته شدند» البته سياست مداران اين اعمال را زير پوشش شعارهاى «دنياى آزاد» طورى عرضه مى كنند كه گويا هيچ كار غير ارزشى در عالم واقع نشده است.
حال عرض بنده اين است، تمدنى كه براى باقى ماندن احتياج به اين همه جنگ و صرف وقت و انرژى دارد، ماندنى است؟ مضافاً اين كه ماندن آن همراه است با هزاران هزار مشكلات و همه ى اين ها به جهت آن است كه در اين تمدن، عهد انسان با خدا و اعتقاد به معاد در فضاى زندگى و مناسبات اجتماعى و فردى، فراموش شده، چيزى كه مكتب زنده ى تشيع توان تحقق آن را دارد.

 «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»