صفحه ٣٥٣

آن را پذيرفته و در بسيارى مواقع شيفته ى آن شده است، بدون اين كه در مورد تأثير و عواقب اين گونه هداياى تجددگرايى و مدرنيته تأمل كند.
بحران مدرن امروزى را دنياى غرب ساخته است زيرا دنياى مدرن ساخته ى غرب است. ما نمى توانيم آسيب و تلفات وارده از غرب را از ترقى و پيشرفت به وجود آمده از غرب جدا كنيم. تأثيرات اجتماعى، فيزيكى، روانى و زيست محيطى تمدن و استعمار غرب بر جوامع شرق و به ويژه دنياى اسلام انكارناپذير است. غرب چندين قرن است اصرار مى ورزد كه همه ى جوامع و افراد كره ى زمين بايد راه آن را دنبال كنند ولى غربى شدن نه تنها به بهاى گسيختگى اجتماعى و فرهنگى شرقى ها و به ويژه مسلمانان انجاميده است بلكه همين جريان تجددگرايى معضلات و بحران هاى امروزى خودِ غرب را به وجود آورده است.
ريشه هاى بحران امروزى از اسلام و حتى تمدن قرون وسطاى اسلامى- كه دوره ى طلايى علم و ادب و منورالفكرى در دنياى اسلام و دوران تاريك و جهالت در غرب به شمار مى رود- نيست بلكه ريشه در تمدن و ايدئولوژى مدرن و ماديات غرب دارد كه مى خواهد خود را در چارچوب جهان بينى مدرنيته، جايگزين معنويات و عواطف انسانى كند. اشتباه نشود، اين به اين معنى نيست كه اگر غرب و افكار تجددگرايى غرب بقيه ى مردم را به حال خود مى گذاشت همه ى مشكلات برطرف مى شد، و همه در صلح و آرامش زندگى مى كردند. اختلاف، كشمكش، فقر، فحشا و فساد هميشه در تاريخ بشر وجود داشته است وگرنه ما از جاهليت و گمراهى مردم و اجتماعات صحبت نمى كرديم، ولى اين كه اگر ما راه زندگى و انديشه ى غرب را دنبال كنيم وضع ما بهتر خواهد شد يك فكر كاملا غلط است زيرا اين افكار و آداب، خود غرب را در بحران فرو برده است و ما هم با تقليد كوركورانه از آن، خود را قربانى مدرنيته و تجددگرايى كرده ايم. راه صحيح اين است كه ما خود مستقل و آزادنه فكر كنيم و عقل و دل خود را در مسير خودشناسى، خداشناسى، جهان شناسى، هستى شناسى و دلالت شناسى به كار اندازيم، و اين كار البته آسان نيست ولى شدنى است و اين كار را ما در تمدن و فرهنگ خود در گذشته انجام داده ايم.
اگر نارضايتى از وضع فعلى يك وجه مشترك بين همه ى شهروندان دنيا است، علاقه و تمايل و شيفتگى آنان به داشتن اتومبيل شخصى، تلفن همراه، دوربين ديجيتال جيبى و همه ى