صفحه ٣٣٧

ابتداى تولدش مرده است و هرچه جلوتر برود تضاد افراد آن جامعه با فطرت خود شديدتر مى شود. اين درست بر عكس تمدن اسلامى است، آن هم تمدن اسلامى به روشى كه شيعه معتقد است، زيرا در بستر تمدن شيعه، انسان ها از حاكميت نفس امّاره خارج مى شوند و نور توحيد و جنبه ى يگانگى و وحدت در روابط افراد جامعه، حاكم مى گردد. به همين جهت حضرت امام باقر (ع) مى فرمايند: «لَيْسَ بَعْدَ مُلْكِنَا مُلْكٌ، لِانّا اهْلُ الْعَاقِبَة، يَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين»؛ «1» بعد از حاكميت ما حاكميت ديگرى كه بيايد و حاكميت ما را ساقط كند نخواهد بود، زيرا ما اهل عاقبت هستيم و خداوند فرمود: عاقبت از آن متقين است. علت فرمايش امام باقر (ع) هم مشخص است، چون در نظام توحيدى، شرايط جامعه طورى خواهد بود كه افراد در عمق جان خود به آن حقايقى كه مى خواستند دست بيابند، دست مى يابند و لذا جهت جان آن ها به جاى ديگرى توجه نمى كند تا بخواهند حاكميت جامعه را ساقط كنند. چون وقتى شرايط طورى است كه  «مُلِئَتِ الْارْضُ قِسْطاً وَ عَدْلا»؛ «2» زمين از قسط و عدل پر مى شود، و تازه اين هدفِ متوسط حاكميت اهل البيت (عليهم السلام) است، و هدف عاليه شان حاكميت حق در همه ى مناسبات انسانى در زمين است، و اين نهايتِ طلب و تقاضاى هر انسانى است. وقتى اين روش اين اندازه نتيجه مى دهد، چرا پايدار نماند؟ اين روش به خودى خود بقاى خود را به وجود مى آورد.
در يك تمدن الهى همواره شرايط جامعه و جان افراد نسبت به آرمان نهايى، در حالت بالقوه است، ولى هرچه جلوتر بروند به جهت شرايط خاص اجتماع، از انوار معنوى مطابق تقاضاى فطرت خود بهره مند مى شوند و بيشتر احساس آرامش مى كنند. چيزى كه فرهنگ غربى بشر را روز به روز بيشتر از آن محروم مى كند، به طورى كه انديشمندان منتقد غرب مى گويند: شرايط زندگى در غرب طورى شده كه ديگر زمين وطن بشر نيست و امكان سكنى گزيدن و با آرامش زيستن ازآن گرفته شده است. واقعاً هم شرايط براى يك زندگى طبيعى بسيار سخت شده و امكان فكر و ذكر از بين رفته است. بايد با همتى بلند، ماوراء روحى