صفحه ٢٦٠

مى شود. وحدت موهوم هيچ بهره اى از وحدت حقيقى به انسان نمى دهد چون به بقاء مطلق، يعنى خدا متصل نيست، به سربردن با خرافات و جنّ و اين چيزها همان دل بستن به وحدت موهوم است و در نهايت روبه رو شدن با چيزى است كه مى خواستند از آن دورى كنند. ما به اين نوع گرفتارشدن در زندگى مى گوييم «شوريدن طبيعت»، مى گوييم «بى ثمرى كامل»، اما شكلش براى هر قوم و ملتى در طول تاريخ متفاوت است.
از همه عجيب تر «رژيم صهيونيستى اسراييل» است! انصافاً اگر پايه گذاران اسراييل سرمايه اى را كه براى ايجاد و بقاءِ آن خرج كردند در كوير «لوت» خرج كرده بودند، امروز هزار برابر بيش از آنچه دارند، نتيجه گرفته بودند. اين است نمونه اى از بى ثمرى زندگى و شوريدن طبيعت، و همه ى اين ها به خاطر آن است كه بدون ارتباط با ملكوتِ عالم مى خواهند در اين عالم زندگى كنند، هر روز تهديد، و هر روز تلاش براى ماندن.
در واقع تمدنى كه با نظام احدى بى ارتباط شد، گرفتار كثرت مى شود و معنى اين نوع گرفتارى اين است كه بايد همه ى جزءجزء طبيعت را جدا جدا مديريت كند كه در واقع يك نوع بى بهره شدن از طبيعت است. اين همه تلاش فقط براى ماندن كجا، و تمدن هاى الهى كجا، كه با حداقل تلاش و تعامل با طبيعت به حوائج خود مى رسيدند و بقيه ى اوقات را صرف تربيت عقل و قلب خود مى نمودند، در حالى كه در تمدن امروز، تعليم و تربيت ما هم براى وارد شدن به تلاش دائمى در زندگى دنيايى است. طرفداران تمدن غربى بايد از خود بپرسند چه چيزى در زندگى و تفكر غربى مفقود شده است كه كار به اين جاها كشيده شد؟ ما مى گوييم كسى كه راه ارتباط با آسمان معنويت را از دست داد، تقديرى جز آنچه بر سر غرب آمده است نخواهد داشت، وقتى زندگى معنوى را از آنِ خويش سازيم تا آن جايى كه با جان ما و با همه ى مناسبات اجتماعى ما درآميزد، بهره اى از حالات بهشتيان در جامعه حاكم مى شود كه هر چيزى را اراده كنند، در نزد خود مى يابند و مجبور نيستند براى حوائج خود زحمت هاى زيادى تحمل نمايند. نظامى كه با عالم معنويت در ارتباط باشد، جهت و سمت و سوى تلاش ها بيشتر در راستاى تغيير جان و روح انسان ها صرف مى شود تا انسان ها شايسته ى قرب الهى شوند.

 «والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»