صفحه ٢٣٦

دين زدايى كند، سعى كرد نه تنها علوم مسلمانان را نفى كند، بلكه هر آنچه يادآور اسلام بود، حتى واژه هايى را كه از لغات عربى ساخته بودند، از زندگى خود پاك كردند، چون به دين و ديندارى پشت كردند. پس قصه ى همدلى يا جدايى دل ها نقش قابل توجهى در پذيرش روح حاكم بر تكنولوژى دارد. در مورد برخورد ما با فلسفه ى يونان از طريق فارابى و ابن سينا قصه ى همدلى به ميان نبود و لذا زندگى ما يونانى نشد.
غرب بعد از رنسانس سعى كرد گذشته ى ملت هاى ديگر را نفى و تحقير كند تا زندگى و فرهنگ جارى در تكنولوژى غربى در ملت هايى كه از تكنولوژى آن ها استفاده مى كنند به خوبى جا باز كند و يك نوع شيفگى نسبت به فرهنگ غرب در آن ها پديد آيد. به همين دليل بنده معتقدم اگر از يك طرف عظمت هاى اسلام را به ملت اسلامى بفهمانيم و از طرف ديگر ضعف هاى فوق العاده اساسى فرهنگ غربى را مورد بررسى قرار دهيم، راه ظهور تحقق تمدن اسلامى را گشوده ايم. در كتاب «فرهنگ مدرنيته و توَهم» سعى شده است ضعف هاى فلسفى فرهنگ مدرنيته مورد بررسى قرار گيرد تا قبل از آزادشدن از تكنيك غربى، دلدادگى به غرب از بين برود، چون آنچه كار را مشكل كرده، كامپيوتر نيست، دلدادگى به فرهنگى است كه اين كامپيوتر از دل آن بيرون آمده است، در آن صورت از طريق كامپيوتر بدون هيچ مقاومتى همه ى توصيه هاى فرهنگى آن فرهنگ را مى پذيريم. اين كه دست اندركاران فرهنگ گله و شكايت مى كنند چرا سينماى ما بومى نيست، به اين جهت است كه ما در امور سينمايى خود، تكنيك سينما را نياورديم، بلكه روح حاكم بر سينما را آورديم و لذا نمى توانيم سينماى بومى داشته باشيم. در مورد كامپيوتر هم همين طور است؛ ناخودآگاه از طريق آن، كارهايى را انجام مى دهيم كه روح اين تكنيك به ما القاء مى كند. آرى؛ در تئورى مى توان گفت كه ما از طريق كامپيوتر اهداف خود را دنبال مى كنيم، ولى اين يك سخن انتزاعى است. در عمل ملاحظه مى فرماييد كارهايى كه فرهنگ غربى در دامان ما قرار داده ادامه مى يابد، مگر اين كه دلدادگى به آن فرهنگ از بين برود و دل ها در جاى ديگرى مستقر شود كه در آن صورت ديگر دست و دلمان به كارهاى ديگر مشغول مى شود و كار خودمان را شروع مى كنيم. بالأخره حالا كه نمى توانيم از تكنيك غرب آزاد شويم و از طرفى هم مى دانيم فرهنگ عمومى مردممان آنچنان نيست كه تحت تأثير فرهنگ اين تكنيك قرار نگيرند، بايد فكر كنيم از كجا شروع كنيم تا در