صفحه ١٦٦

سركوبى آن تلاش كرده بود. اين كه مى بينيد بين خودشان اختلاف هست، يك گروه مى خواهد حضور اين انقلاب را از صفحه ى زمين حذف كند و گروه ديگر مى گويد: بايد ايران را به عنوان يك واقعيت بپذيريم، به اين جهت است كه اين انقلاب ديگر يك واقعيت جهانى شده است كه به يك اعتبار هم چيز جديدى نيست، بلكه فهم يك انسان الهى است از اسلام، مطابق با شرايط جديد، يعنى در واقع يك نوع تفسير قرآن است در شرايط جديد.
مگر حذف تفكر «مهندس بازرگان» به عنوان رئيس دولت موقت و يا «بنى صدر» كه تا جايگاه رئيس جمهورى اين انقلاب آمده بود، چيز ساده اى بود؟! ولى چون با اهداف اصلى انقلاب اسلامى هماهنگى نداشت، انقلاب توانست آن ها را حذف كند، همچنين حذف «شريعتمدارى» به عنوان مجتهدى كه به رقابت با امام خمينى «رحمة الله عليه» آمده بود، يكى از بزرگ ترين توانايى هاى انقلاب بود، همچنان كه حذف امثال دكتر سروش نشانه ى قدرت فكرى انقلاب بود، عموماً تئوريسين هايى امثال دكتر سروش اميد داشتند كه مى توانند با حرف هاى خود جهت اصلى انقلاب را به سوى طرح و انديشه ى خودشان تغيير دهند و اطلاعات و استعداد دكتر سروش اميد چنين كارى را در او قوت مى داد و عموماً هم در ساير انقلاب ها چنين شخصيت هايى توانسته اند انقلاب را به سوى تئورى هاى خود بكشانند، ولى انقلاب اسلامى به جهت قدرت فوق العاده ى فقهى، فلسفى كه ناشى از شخصيت امام خمينى «رحمة الله عليه» بود، توانست آن ها را حذف كند. بسيارى از روشنفكران داخلى و خارجى، باورشان نمى آمد انقلاب توان حذف آن ها را داشته باشد و از آن مهم تر حذف روحيه ى غرب زدگى دولت هاى سازندگى و اصلاحات بود كه بنا داشتند انقلاب اسلامى را در نهادهاى غربى ادغام كنند و از انقلاب اسلامى كه بنا دارد مبانى نظام سلطه را به هم بزند يك ژاپن و يا مالزى بسازند.
هميشه در انقلاب هاى صدساله ى اخير تئوريسين هايى بوده اند كه در عين همراهى با انقلاب ها، ملاك و ارزش هاى غرب و فرهنگ مدرنيته مدّنظرشان بوده و لذا در مقطع خاصى جهت انقلاب را در دست گرفته اند. همان كارى كه تحصيل كرده هاى غرب با انقلاب مشروطه انجام دادند با انقلاب هاى صدساله ى اخير نيز انجام شد. انقلابى كه نه تنها تحت تأثير گفتار امثال دكتر سروش قرار نگيرد بلكه از فرهنگى كه توسعه به روش غربى به همراه مى آورد عبور كند