صفحه ١٥٤

حقيقى محروم شده است. البته اين روش به حوصله ى زياد نياز دارد و نبايد انتظار داشت سريعاً نتيجه دهد، ولى بالاخره بايد به خود گفت:

         صد انداختى تير و هر صد خطا است             اگر هوشمندى يك انداز و راست 

امروزه در ادارات ما هر برنامه اى كه براى اصلاح امور داده شود، از منظر فرهنگ غربى است و به جاى رفع معضل جامعه، بسط مدرنيته اى است كه عامل همان معضلات است! ولى اگر درصدى از كارمندانِ ستادى ادارات نسبت به دو طرف قضيه خودآگاهى لازم را داشتند، يعنى؛ هم ظلمات مدرنيته و تبعات آن را مى شناختند، و هم فضاى مورد نظر تمدن اسلامى را، و امور مردم را كارمندانى كه در عالم قلبى و عقلى اسلامى وارد بودند جلو مى بردند، اداراتِ موجود اين چنين به اين بحران نمى افتاد كه نه تنها مشكلى از جامعه و نظام حل نمى كنند، بلكه خودشان يكى از عوامل بحران هاى نظام اسلامى شده اند. چون روح فرهنگ مدرنيته در تمام تصميم گيرى هايشان حاكم است، ولى روح انقلاب اسلامى در برنامه ريزى ها جاى ندارد، هرچند گرايش به انقلاب اسلامى در آن ها هست.- حضور و دلسوزى افراد متدين در ادارات و دانشگاه ها غير از حضور روح برنامه اى است كه در آن جاها حاكم است- امّا اگر درصدى از برنامه ريزان، خودآگاهى لازم را داشتند، افق كارها تغيير مى كرد و در آن صورت كار تمدن غرب تمام بود. «1» پس حالا كه نمى توانيم بيرون از بحران غرب زندگى كنيم، بايد در كنار حاكميت فرهنگ غرب، افق تمدن اسلامى را مطرح نماييم، و همان طور كه عرض شد اگر درصدى از برنامه ريزان در دانشگاه ها و ادارات، افرادى بشوند كه با عقل و قلب اسلامى مى انديشند، ما