صفحه ١٤٩

كه چگونه با غرب برخورد كنيم كه فضاى غيرقدسى فرهنگ غرب، زندگى ما را تحت تأثير خود قرار ندهد.
امّا اين كه فرموديد ما از فلسفه ى يونان استفاده كرديم بدون آن كه تحت تأثير فرهنگ آن قرار گيريم، جاى تأمل و موشكافى دارد، ما واقعاً اين طور كه شايع است فلسفه يونان را نگرفتيم. قضيه از اين قرار بود كه يك مرد بزرگى به نام «ابونصر فارابى» در آن شرايط خاصى كه معتزليان يونان زده درست كرده بودند، انديشه اى مناسب نيازهاى آن روز جهان اسلام تدوين كرد، و در اين راستا الهامات خوبى از فيلسوفان يونانى گرفت. به همين جهت است كه آقاى دكتر داورى در رساله دكتراى خود تأكيد مى كنند؛ «فارابى مؤسس فلسفه اسلامى است»، چرا ايشان سعى دارند بگويند كه فارابى مؤسس است؟ چون به واقع چيزى را كه فارابى تدوين نموده است، غير از آن چيزى است كه فيلسوفان يونان از سقراط گرفته تا ارسطو و حتى افلوطين، تدوين كرده اند.
مؤسس بودن فارابى يعنى اين كه به عنوان مثال، شما در شرايط كنونى دنيا مانده ايد كه چگونه حرف اسلامى خود را تنظيم كنيد كه جهان امروز گوش شنواى آن حرف را داشته باشد. با توجه به اين كه امروزه به اسم «آزادى زن» مى خواهند زنان را غارت كنند، يا مى خواهند زير پوشش تكنولوژى، نظام فكرى سياسى خود را به مردم جهان تحميل كنند، و به اسم جهانى شدن، جهان را آمريكايى نمايند، از خود مى پرسيد براى رفع اين مشكل و طرح نظر اسلام چه كنيم و لذا به دنبال يك برنامه و فكر مدوّن هستيد كه جوابگوى همه مشكلات باشد؟! حالا اگر توانستيد برنامه اى مدوّن ارائه دهيد كه بتواند در اين زمانه نقش اساسى ايفاء كند، مى گويند شما مؤسس آن برنامه هستيد. فارابى در زمان خود، در چنين شرايطى بوده است؛ او ناظر بود كه از آن طرف فرقه ى «معتزله» به نام فلسفه به نحو عجيبى به صحنه آمده است، آن هم با يك يونانيت زدگى عجيب و غريب، به طورى كه هر سخنى از دين كه در قالب فلسفه ى يونانى نمى گنجيد، طرد مى شد و عملًا ملاك حقّانيت و عدم حقّانيت سخن اسلام، فلسفه ى يونان بود، آن هم در حوزه اى كه معتزليان از دين برداشت كرده بودند. از اين طرف منافقين كاملًا ميدان دار هستند، و هر شبهه اى را كه بخواهند به جان مردم و جوانان مسلمان مى اندازند، از آن طرف افكار افراد بى دينى مثل «ابن مقفّع» وارد فرهنگ جامعه شده، و اتفاقاً با