صفحه ٥٦

اين است كه اگر شما فكرى را حق دانستيد ابزار مناسب تحقّق آن را مى سازيد، نتيجه اين كه يك تمدن حتماً ابزار متناسب با نگاه خود را به زندگى مى سازد.
وقتى شما به مساجد قديمى مثل مسجد جامع اصفهان يا مسجد جامع گلپايگان و امثال آن مى رويد، در عين شكوه و داشتن زاويه هايى جهت تنهابودن با خداى خود، احساس مى كنيد گويا آن جا را براى شما ساخته اند، اما نه براى كسى كه برج ايفل را خانه ى امن روح خود مى داند. همان طور كه مى دانيد هر كسى يك بُعدى دارد و آن توجّه به خلوت و تنهايى با خود و خداست. آن توريست غربى هم اگر مى آيد مسجد جامع ابركوه را با علاقه ى كامل نگاه مى كند، چون فضاى آن مسجد يادآور بُعدِ توجّه به خلوت و تنهايى اش با خدا است. ولى تمدن اروپايى آن قدرت را ندارد كه در مقابل بُعد خلوت معنوى و بُعد تحريك هوس، آن بعد اوّلى را در زندگى مردم ايجاد كند، لذا براى از بين بردن تقابل بين اين دو بُعد، زمينه ى جواب گويى به هوس و وَهم را شدت مى بخشد و در همان راستا براى ارضاى وَهم انسان ها، برج هاى چندين طبقه و سوپر ماركت هاى عظيمِ جذّاب مى سازد. آن كسى كه آن مساجد را ساخته است، ابزار منطبق بر فكر خود را ساخته و علم تحقق آن فكر را به دست آورده است. فرق خيابان هاى پاريس با جاده هاى باريكى كه به مساجد ختم مى شود اين است كه طراح خيابان هاى پاريس بر اساس ميلى كه مى شناسد آن خيابان ها را طراحى كرده تا با كالسكه هاى چند اسبه سريعاً به مقصدى كه براى خود تعريف كرده برسد. و آن كسى هم كه كوچه هاى باريك را طراحى كرده مى خواهد با قدم زدن در حال طمأنينه آن جاده به مسجد ختم شود تا با آرامش كامل به سوى مسجد قدم بردارد، چون اگر با شتاب و عجله به سوى مسجد حركت كرديد روح مسجد شما را راه نمى دهد. وقتى انسان با سرعت هاى غيرعادى، يعنى سرعتى مافوق سرعت ماهيچه هاى خودش به مسجد رفت، دوست دارد زودتر از مسجد بيرون بيايد، چون از طريق آن سرعتِ غيرعادى كه وَهمش ايجاد كرده براى خود كارهاى وَهمى مى سازد و مى خواهد هر چه زودتر از مسجد بيرون بيايد تا به آن كارها برسد، در نتيجه، از آرامش و بقايى كه لازمه ى حضور در مسجد است تا در آن آرامش بتواند با خدا، كه عين بقاء است، ارتباط داشته باشد محروم مى شود، بايد كوچه ى منتهى به مسجد طورى باشد تا آدم ها آرام آرام به سوى مسجد بيايند. پس هر تمدنى ابزار خودش را مى سازد و نمى شود تمدنى باشد و فكر و