صفحه ١٦

تمدن هاى اموى و عباسى روشن نمايد تا به اسم رجوع به تمدن اسلامى، به تمدن يونان زده ى اموى و عباسى رجوع نشود وگرنه باز حقيقت در حجاب خواهد ماند و به اسم رجوع به تمدن اسلامى به نفى توحيد اقدام مى انجامد.
4- به آن جهت در اين كتاب به جواب سؤالات عزيزان پرداخته شده كه نه تنها سؤالات دغدغه ى نسلى است كه نظر به افق هاى بلندى از زندگى دارد، بلكه بنا بر اين است كه از طريق جواب هايى كه داده مى شود، آينده اى نمايان گردد كه خداوند براى بشر مقدر كرده و بشريت هنوز از رجوع به آن كاهلى مى كند و بر طولِ تاريخِ سرگردانى خود مى افزايد. به اين اميد به سؤال ها با حوصله ى زياد جواب داده شده تا ابتدا تصورى صحيح از تمدن اسلامى ارائه شود و إن شاءالله نظرها به تحقق آن معطوف گردد، چون تمدن اسلامى بايد از قلب ها شروع شود وگرنه با بخشنامه هيچ چيزى عوض نمى گردد.
5- اگر با نظر به تمدن اسلامى، راه برگشت به نگاهى كه عالم و آدم را در منظر الهى مى نگرد و تعريف مى كند، ظاهر نشود بايد بدانيم كه زمان زيادى نمى گذرد كه ديگر چيزى به نام تفكر اصيل اسلامى نخواهيم داشت و به كلى از كيستى اسلامى خود و چيستى آيات الهى جاهل مى مانيم و در عين انجام عبادات دينى، از عالم دينى بيرون مى افتيم.
6- براى عبور از يك نظام، يا يك فرهنگ و تمدن، به نظام و تمدنى ديگر هزاران سؤال در مقابل انسان قرار مى گيرد، سؤالاتى از اين نوع كه چرا بايد از تمدن قبلى عبور كرد و چگونه مى توان به تمدن مورد نظر دست يافت و تا در جواب گويى به هر دوى اين سؤالات موفق نباشيم عزمى در جامعه براى عبور از تمدن قبلى و رجوع به تمدن جديد ظهور نمى كند و با توجه به اين امر است كه سراسر كتاب را سؤال و جواب هايى تشكيل داده كه چرا بايد از فرهنگ مدرنيته عبور كنيم و چرا بايد با تمام جديت نظرها را متوجه تحقق تمدن اسلامى كرد.
7- پس از روشن شدن نياز انسان به جامعه اى كه منشأ قوانين آن بايد عالم قدس باشد و روشن شدن اين نكته كه تمدنى ماندنى است كه از وَهميات به سوى واقعيات و به سوى سنن عالم سير كرده باشد و به جاى سركوبى طبيعت، بتواند ابعاد پنهان آن را به انكشاف بكشاند، به اين نتيجه مى رسيم كه تمدنى ماندنى است كه جوابگوى تمام ساحات انسانى باشد و تمدن غرب كه در نهايتِ ماديّت و شتابزدگى است هرگز نمى تواند جواب گوى نيازهاى واقعى انسان