صفحه ٤١٩

شد كه به همه ى گذشته پشت كرد به اميد آن كه طرحى نو در اندازد و از شكاكيت مونتنى نيز جامعه را آزاد كند. خواست همه چيز را در قالب و روش رياضى بياورد، و اثبات كند هر چيز در قالب رياضى نيايد علم و معرفت نيست- و عملًا از اين طريق معارف زيادى را از حوزه ى معرفت خارج نمود- او خواست خداشناسى و اخلاق و طب و همه ى علوم را با روش رياضى و در قالب رياضى مطرح كند، و بعد لايب نيتس ثابت كرد قوانين دكارت در باب حركت از لحاظ رياضى غلط است و جان لاك هم پايه هاى مكتب دكارت را از بُن برانداخت. جان لاك مكتب دكارت را برانداخت، همانطور كه دكارت اسكولاستيك را مورد حمله قرار داد. با مكتبِ رياضى دكارت بشر يك ماشين شد و ماترياليسم پديدار گشت. و از طرفى در اثبات عالم ماده درمانده بود- چون گفت: من مى انديشم پس هستم. ولى به چه دليل عالم ماده هست؟- براى جبران اين مشكل لايب نيتس گفت: خداوند به حكمت بالغه ى خويش اشياء را طورى سازمان داده كه هر حالتى كه براى بدن اتفاق مى افتد، مقارن است با حالتى كه در نفسِ محاذى همان بدن اتفاق مى افتد. اسپينوزا گفت: جهانِ فكر جنبه و حالت روح خدا است و عالم ماده حالت امتداد خدا است. مالبرانش گفت: اصلًا ما جهان خارج را نمى توانيم اثبات كنيم، بلكه خدا در ما صورت هاى ذهنى ايجاد مى كند و ما به آن صورت هاى مجرد دانائيم و در ملاقات باركلى با مالبرانش باركلى از سخن مالبرانش به اين نتيجه رسيد كه اصلًا جهان خارج همه روح است و نه ماده و مالبرانش بسيار ناراحت شد. همه اين ها به جهت دستگاه مابعدالطبيعه ى رياضى دكارت است.
در اواخر قرن هفدهم در سال 1687 با طرح «مبانى رياضى فلسفه ى طبيعى» نيوتن، مبانى طبيعى و مابعدالطبيعى دكارت زير سؤال رفت. وقتى دكارت گفت: ما هيچ گونه ايده ى واضح و متمايزى از چگونگى تأثيرِ جسمى بر جسمى ديگر نداريم، هيوم هم آمد اصل عليت را نفى كرد و خدا را هم به عنوان علت نپذيرفت.
كانت به صحنه آمد بدون رويكرد به وَحى و خواست طرحى نو دراندازد كه به مشكلات حاصل از تفكر دكارت بر نخورد. كانت گفت: «عصر ما به تمام معنا عصر انتقاد است و هر چيزى بايد تسليم انتقاد باشد» نه دين و نه قانون نبايد از انتقاد به دور باشند. كانت گفت ما نمى خواهيم مثل دكارت اداى رياضيات را براى اثبات نظرات خود درآوريم. و خودش كلًا روش استدلال عقلى را زير پا گذارد و اصالت اخلاق را پيش كشيد و گفت: احساس مى شود بعضى از كارها را بايد انجام داد و از بعضى كارها پرهيز نمود و اين حالت «تكليف»