صفحه ٤١٤

تدريج سخت گيرى ها را كنار مى گذارند تا جايى كه آرام آرام فرهنگ معاشرت دينى تغيير مى كند و فرهنگ معاشرت جديدى به جاى آن ظاهر مى شود و بالتّبع ارزش هاى خاصى مناسب آن نوع معاشرت به وجود مى آيد، زيرا در ساختمانى كه آشپزخانه ى آن اپن است و يك سالن براى پذيرايى دارد افراد نمى توانند در يك حالت طبيعى حجاب خود را به راحتى رعايت كنند و حجاب حالت تحميلى به خود مى گيرد، در آن فضا تدريجاً خداپرستى ضعيف مى شود. همين حالت در مدل شهرسازى هست، اعم از مدل صنعتى آن و يا ادارى. و امّا اگر بخواهيم در معمارى، بستر عبوديت الهى حفظ شود نوع ساختمان ها شكل ديگرى به خود مى گيرند به طورى كه در فضاى آن ساختمان به صورت طبيعى زنان و مردانِ نامحرم در دو محل اسكان داده مى شوند و حياى فطرى بين زنان و مردانِ غريبه پاس داشته مى شود در نتيجه عبوديت به عنوان يك ارزشِ دينى بستر خود را مى يابد و به طور طبيعى به عنوان يك ارزش پذيرفته مى شود. در چنين حالتى بدون آن كه چيزى به كسى تحميل شود، تدريجاً بستر اقامه ى دستورات حق فراهم مى گردد و خداپرستى بدون جبرِ فيزيكى تسهيل مى شود و تحرك اجتماعى به گونه اى مهندسى مى گرددكه همان ارزش هاى الهى مبناى تحرّك اجتماعى قرار مى گيرند و محيط شهر و خانه، براساس فطرت انسان سازماندهى مى شودكه پايدار و اصيل است، و روحِ هم گرايى و هم زبانى در صحنه ى مراوده بين انسان ها جارى است.
معمارى مدرن مثل خودِ مدرنيته نه ريشه ى فطرى دارد و نه ريشه ى قدسى، و وقتى با معمارى سنتى مقايسه مى كنيد به راحتى احساس مى شود هيچ حرف و نقشى در ذات انسانى ما نخواهد داشت. انسانى كه خودنمايى بر روانش غالب شد، گرفتار مد مى شود، به آن معنى كه با هيچ چيزِ پايدارى مرتبط نيست، و همين روحيه ى مدگرايى در ساختمان سازى سرايت مى كند و لذا آرامش و سكنى گزيدن كه مقصد اصلى حضور در خانه ها بود از دست مى رود. البته عهد انسان با عالم قدس مانع دلبستن هميشگى به مدرنيته و معمارى پديد آمده توسط آن فرهنگ مى باشد. خانه هاى جديد نه محل آرامش است و نه محل آسايش، در چنين وضعى كه عموماً افرادِ خانواده مزاحم همديگرند، روز به روز از همديگر فاصله مى گيرند و سعى مى كنند با افراد بيگانه بيشتر آشنا شوند، شخصى مى گفت: «با محروم شدن كودكان از حيات خانه، آن ها به محروميت از حياتِ زندگى نزديك تر شده اند». حتى كار به جايى رسيده كه