صفحه ٤١٢

جواب: با اين كه اين سؤال تا حدّى در مباحث گذشته مورد بررسى قرار گرفت باز لازم است با ظرافت بيشترى مورد توجه قرار گيرد. آرى هر انسانى و هر فرهنگى بر اساس نيازهاى خود ابزارهايى مى سازد تا به اهداف مورد نظر خود برسد، حال يا آن ابزار در رابطه با نياز شخصى است مثل نياز به كفش و يا در رابطه با نياز فرهنگى است مثل نياز به مسجد در فرهنگ اسلامى و يا نياز به تئاتر در فرهنگ غربى. در نياز به كفش مشتركاتى بين همه ى ملت ها موجود است منتها ميل ها و فرهنگ ها مى آيند و اين نيازها را جهت مى دهند، حال اگر فرهنگ غالب، فرهنگ هوس و فخر بود، صورت كفش ها در راستاى جواب گوى به فخر و هوس سوق پيدا مى كند، ولى اگر فرهنگ غالب، فرهنگ يگانگى و تواضع بود، صورت كفش ها عموماً يك شكل و ساده است. وقتى در راستاى استفاده از ابزارِ ساير ملل در ساختن تمدن اسلامى متوجه اين نكته باشيم، بين اصل نياز به كفش و غلبه ى فرهنگ فخر و استكبارى كه در آن مستتر است تفكيك مى كنيم ولى در هر حال بى نياز از كفش نيستيم. اما در مورد نيازهايى كه فرهنگ ها به وجود مى آورند در حالى كه آن نيازها نياز طبيعى افراد و جوامع نيست، نوع برخورد فرق مى كند چون ممكن است آنچه نياز آن فرهنگ است مطلقاً مورد نياز ما نباشد، نمونه اش تئاتر است، چنانچه در فرهنگ غرب ملاحظه بفرمائيد از يونان بگير تا اروپاى امروز، آن فرهنگ در راستاى جامعه ى خود و براى ارائه ى انديشه به افراد، نهادى به نام تئاتر دارد و لذا ارسطو هم وقتى مى خواهد با مردم سخن بگويد در قالب ديالوگ هايى سخن مى گويد كه در تئاتر بايد اجرا شود، زيرا آن زبان و آن محتوى در قالب تئاتر قابل ارائه است و حتى انقلاب فرانسه توسط هنرمندان تئاتر شكل گرفت، ولى آن تئاتر در فرهنگ اسلامى يك غريبه اى است كه به واقع هيچ جايى ندارد و در مقابل انرژى هايى كه صرف مى كنند كه آن را جا بيندازند، هيچ بازدهى نداشته و ندارد و تا جامعه ما سر تا پا غربى نشود نمى توانيد وجود تئاتر را در زندگى خود به عنوان يك نياز بپذيرد.
در مورد گزينش ابزارها بايد به اين دو مثال توجه داشت كه در مثال اول يعنى نياز به كفش، اين نياز، نيازى نيست كه فرهنگى خاص آن را به همراه آورده باشد و لذا مى توان مافوق فرهنگِ جوامع به آن نظر كرد و در حدّ احتياج از آن استفاده نمود، ولى تأكيد بنده در قسمت دوم است كه عنايت داشته باشيد نيازهايى كه مربوط به فرهنگ هاى ديگر است براى ما