صفحه ٣٨١

با انوار حقايق عالم معنا و اسماء حسناى الهى محسوب مى شوند و علم اخلاق دستوراتى است كه موانع را مى شناساند و در راستاى رفع موانع دستور مى دهد. و البته و صد البته اين معنى از اخلاق، غير از آن اخلاقى است كه امثال جان لاك يا اسپينوزا و يا كانت مى گويند، چون نظر آن ها اصلاح روابط اجتماعى است تا فرهنگ مدرنيته به آرمان هاى دنيايى خود دست يابد، همچنان كه اخلاقى كه روانشناسى توصيه مى كند غير از اخلاقى است كه براى ارتباط با حقايق مدّنظر است. رويكرد روانشناسى به اخلاق براى به هنجار آوردن رابطه هاست تا فشارهاى روحى در بين افراد كاهش يابد و اساساً روانشناسى به خودى خود جايگاهى براى حقايقِ هستى قائل نيست و بيشتر با احوالات شخصى افراد آن هم در محدوده ى ذهن- سر و كار دارد و حوزه ى آن بررسى عكس العمل هاى بين جسم و روان است در محدوده خيال. آرى؛ بعضى از روانشناسان مسلمان به كمك آيات و روايات، حرف هاى خود را مى زنند و مخاطب خود را جهت همكارى بيشتر تشويق مى كنند كه اين ربطى به اسلام ندارد. ولى بعضاً به كمك روايات و به زبان علم، مخاطب خود را به بالاتر از آنچه روانشناسى مطرح مى كند دعوت مى نمايند كه اين چيز مطلوبى است.
وقتى هدف از اخلاق، داشتن شايستگى هايى است براى قرب به خدا، بسيارى از ملل در تعامل با يكديگر قرار مى گيرند و زبان همديگر را مى فهمند و وسيله ى فكر و ذكر همديگر مى شوند و اين غير از دستورالعمل هايى است كه در روانشناسى مطرح مى گردد. روانشناسى در غرب به جهت فشارهايى كه مدرنيته پيش آورده، ساخته شد تا كمى از آن فشارهاى روانى بكاهد، در حالى كه در اخلاق دينى- به خصوص اخلاق اسلامى- در عين اين كه به راحتى انسان ها را از فشارهاى روانى آزاد مى كند- و روانشناسان مسلمان نيز از آن كمك مى گيرند- جهت آن قرب الى الله است. همان طور كه معضل بيكارى را ماشينيسم ايجاد كرده و با حقوق بيكارى مى خواهند آن را جبران كنند، مسئله ى روانشناسى هم از نوع حقوق بيكارى است براى رفع مشكلاتى كه فرهنگ غربى با خود به همراه دارد. در جامعه ى اسلامى با رجوع به عالمانِ آگاه به آيات و روايات جهت جامعه را به سوى فوق بحران هاى ساخته ى غرب سوق مى دهيم، و مشاوران واقعى خانواده ها و افراد بايد كسانى باشند كه روح اسلام و روايات را بشناسند و از آن طريق راهنمايى هاى لازم را توصيه كنند، دين در ساحت ديگرى سخن مى گويد و نظر به