صفحه ٣٧٠

كه صرفاً به عالم ماده مرتبط است داراى يك ثبات نسبى بودند، به همين جهت هم مستشرقين غربى آن تمدن ها را تجليل مى كنند، چون در مقايسه با تمدن خودشان، آن ثبات نسبى را بهتر مى پذيرند، غافل از اين كه اگر آن ثبات حقيقى بود، نبايد به هلاكت آن تمدن منجر مى شد.
اين كه تمدن غرب در مقايسه با تمدن هاى گذشته بيشتر گرفتار حركت و تغيير است دليل روشنى است كه اين تمدن، مادى ترين تمدن تاريخ است، چون هر چقدر كه انسان و جامعه از ماده و ماديات آزاد شود، از بُعد و فاصله آزاد مى شود زيرا در عالم مجردات بُعد و فاصله مطرح نيست و وقتى بُعد از بين رفت، هرآنچه را مى خواهيد در نزد خود داريد و لذا براى به دست آوردن حوائج خود مجبور نيستيد حركت و سرعت داشته باشيد. در مقابلِ عالم مجردات، عالم ماده است كه داراى بُعد است و همه چيزش يك جا جمع نيست و براى به دست آوردن هر چيزش بايد چيزى را و جايى را ترك كرد تا به چيز ديگر و يا جاى ديگر دست يافت، حال وقتى يك تمدن به جايى از نظر مادى شدن رسيد كه هيچ چيز را در نزديك خود نديد مجبور مى شود با ساختن وسايلى كه داراى سرعت زيادند به مطلوب خود برسد، غافل از اين كه بسيارى از آن چه مى طلبد در عالَم ديگرى است و براى رسيدن به آن ها بايد جهت خود را تغيير دهد. گفت:

         اى كمان و تيرها انداخته             گنج نزديك و تو دور انداخته 

تمدن غرب در سير خود به تضادى رسيده كه از يك طرف مى خواهد اهداف خود را با ساختن ابزارهاى پر شتاب به دست بياورد، از طرف ديگر متوجه است چيز ديگرى كه جنبه ى معنوى دارد بايد داشته باشد و لذا گرفتار جادوگرى و خرافات شده و يا به مسيحيتى دامن مى زند كه در خدمت فرهنگ غربى است. نه به دينى كه رب العالمين نازل فرموده تا تمام مناسبات بشريت را تحت برنامه ى خالق هستى به جلو ببرد. به قول خودشان مى خواهند با خِرد جمعى امور خود را مديريت كنند و جلو ببرند و لذا هر تصميمى بگيرند رويكردى است به سوى باطل و اضمحلال. چون ايمان به پروردگارى كه مناسبات انسان ها را در رابطه با عالم و آدم، در نظام حرام و حلال الهى تنظيم كند، نه در تمدن فراعنه بوده و نه در فرهنگ غرب و همين امر موجب مى شود دست به انتخاب هايى در زندگى بزنند كه منجر به نزديكى هرچه بيشتر به سقوط آن ها خواهد شد، چون اساس را بر نفى تكاليف الهى قرار داده اند. در حالى كه