صفحه ٣٦١

اين درگيرى براى جهان استكبارى كه بند حيات خود را به خاور ميانه گره زده بسيار هلاكت بار است.
اما دورى از فرمان الهى موضوع ديگرى است و در مسئله ى بقاء و فناء تمدنى كه از فرمان الهى دورى گزيده، ملاك هاى ديگرى دركار است و تا زمانى خداوند به افراد فرصت مى دهد كه در دنيايى كه براى امتحان انسان ها پديد آمده است آن ها فرصتِ كامل امتحان دادن داشته باشند و حجت بر آن ها تمام شود، تا فرداى قيامت نگويند اگر ما فرصت داشتيم به زشتى كار خود پى مى برديم و منصرف مى شديم. ولى موضوع سقوط يك تمدن در راستاى امرى است كه عرض شد، زيرا آن تمدن مقابله با تفكر توحيدى را حقّ خود مى داند. به همين جهت در مورد قوم لوط تا آن وقتى كه گرفتار فساد لواط هستند بلا نمى آيد، ولى وقتى مى خواهند به حق حضرت لوط تجاوز كنند و ميهمانان آن حضرت را تصاحب نمايند گرفتار بلا مى شوند. در قرآن از قول آن حضرت هست كه آن حضرت از آن قوم تقاضا كرد: «وَ لَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي»؛ «1» مرا در مقابل ميهمان هايم خوار مسازيد، و آن ها در جواب حضرت كه فرموده بود مى توانيد با دخترانم ازدواج كنيد، گفتند: «لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ»؛ «2» تو مى دانى كه در مورد دخترانت حقّى براى خود قائل نيستيم و مى دانى ما چه مى خواهيم. آن ها همجنس بازى در حريم حضرت لوط (ع) را حق خود مى دانستند.
حاصل كلام اين كه، يك وقت ضعف دينى ما موجب غلبه ى دشمن است، خداوند در اين موارد انتظار دارد ما با نور اسلام آن ضعف را برطرف كنيم كه نمونه اش مقابله با تهاجم فرهنگى دشمن است، ولى يك وقت دشمن با زور اسلحه، مانع حيات توحيدى ما مى شوند، در اين موارد است كه سنت نابودى تمدن ها خيلى زود جارى مى شود كه بحث آن گذشت.