صفحه ٣١٥

ليكن در عمل بهره ى «تجربى» و «نظرى» را نمى توان به وضوح از هم جدا كرد، بلكه هر نظر علمى، تركيبى است از تجربيات دانشمند به اضافه ى تعبيرهاى شخصى او.
تصور غالب مردم اين است كه علم عبارت است از مشاهده ى دقيق، و فكر مى كنند يك دانشمند با «واقعيت هاى خالص» و غير مبهم سر و كار دارد و در نتيجه فكر مى كنند با علم تجربى به معرفت يقينى دست مى يابند. در حالى كه بسيارى از فيلسوفان معاصرِ علم، نقش قاطع و مهم مفاهيم نظرى را در پيشرفت علمى يادآور شده اند. مى گويند: ما در علوم تجربى، تجربه ى خود را در پرتو علائق خاص، نظم مى دهيم و به خصائص زبده ى آن ها التفات مى كنيم، و لذا فعاليت علمى صرفاً عبارت از «گردآورى همه ى امور واقع» نيست. بلكه انتخاب هاى ما تحت تأثير نظريه هاى قبلى ماست.
داده هاى علم هرچند هرگز امور واقع يا «واقعيت محض» نيستند، ولى هميشه مبتنى بر داده هاى مشترك بين همگان است و قابليت تحقيق دارند و نمايانگر تجربه ى مشترك جامعه ى اهل علوم تجربى است، ولى از سوى ديگر همواره بهره اى از «تعبير» در نظريه هاى علمى در كار هست و به همين جهت همه ى افراد، حادثه را يك طور نمى بينند تا بگوييم در روش علمى عين واقعيتِ خارج در اختيار ما قرار مى گيرد.
چيزهايى مثل «جرم»، «سرعت» و «فشار» مستقيماً مشاهده پذير نيستند و ما آن ها را به همين صورت از طبيعت نگرفته ايم، اينها ابداعات ذهن است كه براى تعبير و تفسير مشاهدات به كار مى روند و در نظم دادن به تجربياتمان به ما كمك مى كنند. پل و پيوندهاى بين مفاهيم نظرى و مشاهدات تجربى را «همبستگى هاى معرفتى» نام داده اند. ولى بايد به خاطر داشت «قوانين تجربى» همواره از حدّ داده هاى تجربى فراتر مى رود و مستقيماً بر وفق و مطابق داده هاى تجربى بيان نمى شود، هر چند مبتنى بر مشاهده است. «ناگْلْ» مى گويد: «هيچ يك از نمونه هاى معهودِ رايجِ قوانين تجربى در واقع برگشت به يافته هاى حسى ندارد، زيرا مفاهيم و مفروضاتى را در كار مى آورند كه فراتر از هر چيزى است كه مستقيماً به حس در آيد ... گزارش آنچه عرفاً مشاهدات تجربى شمرده مى شود، غالباً به زبانى بيان مى گردد كه بالصّراحه نظريه هايى را در بر دارد». يعنى بنا بر نظر «ناگْلْ» آنچه تجربه مى شود با نظر و برداشت دانشمند تركيب مى شود و به عنوان قوانين علوم تجربى ارائه مى گردد.