صفحه ٢٩٩

شور شيطانى جوابِ كامل دادن به قلب نيست، بالأخره قلب قانع نمى شود و سرخوردگى خود را بروز مى دهد، ولى شيطان هم بى كار نيست، به همين جهت آب جهنّم گرم است، ولى نه گرماى آرامش بخش، گرمايى كه درون را تكه تكه مى كند. مى فرمايد: «وَ سُقُوا مَاءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ»؛ «1» و نوشانيده مى شوند آب گرمى كه آن آب درون آن ها را متلاشى مى كند. چون گرمى اين آب، ريشه در هوسِ گرمى دارد كه آن هوس، فطرت و باطن انسان را سركوب نموده است. از طرفى ديگر در روايت داريم كه كف بهشت گرم است، ولى مثل گرمايى كه عود را مى سوزاند، تا فضا را معطر كند، پس اهل ايمان در شور و اشتياق اند، ولى اشتياق ناشى از قلب، و نه اشتياق حاصل از نفس امّاره و هوس، به اين معنى كف بهشت، طاق جهنّم است، يعنى جهنّم زير پاى بهشتيان است، چون هوس را زير پا گذارده اند، در عين اين كه از گرماى آن استفاده كردند و همان طور كه بهشتيان از گرماى كف بهشت كه طاق جهنّم است، استفاده مى كنند اهل ايمان در امور دنيايى سوار ميل هاى خود هستند بدون آن كه مطلقا آن ها را نفى كنند.
هر تمدنى مجبور است به عقل و خيال و قلب افراد جامعه جواب دهد، ولى رمز پايدارى يك تمدن در آن است كه به اين ابعاد جواب واقعى بدهد، وگرنه پس از مدتى نه عقل، و نه خيال و نه قلب هيچ كدام احساس به ثمررسيدن نمى كنند و در نتيجه بحران آن جامعه شروع مى شود. حكومت هاى غير الهى بى خود تلاش مى كنند خود را نگه دارند، چون عقل و خيال و قلب مردم بالأخره با آن ها همراهى نمى كند و چيزى نمى گذرد كه همان نسلى كه به وعده هاى دروغين آن ها دل بسته اند، بر آن ها شورش مى كنند و به چيز ديگرى دل مى بندند كه عقل و خيال و قلبِ آن ها را درست جواب دهد. از اين طرف هم ملت ها بى تقصير نيستند كه عقل و خيال و قلب خود را به هركس مى دهند و وقتى كار از كار گذشت و فرصت دنيايى شان تمام شد، به خود مى آيند. با اين همه بشر با تجربه ى تاريخى خود و در برآيند حركت خود، آرام آرام به سوى مكتبى قدم مى گذارد كه عقل و خيال و قلب را مى پروراند و در آن حال تمدن جاودانه ى بشر شروع مى شود.