صفحه ٢٧٥

موجب شد كه بعضى از روشنفكران بعد از مدتى از انقلاب اسلامى فاصله گرفتند. مردم امروزه تحت تأثير عقل غربى، در شرايط تصميم گيرى جدّى نيستند، چون احساس رسيدن به بن بست در آن ها ايجاد نشده است، هنوز اميدوارند با حفظ وضع موجود از مشكلات خود خارج شوند. نهايتاً با رجوع به آيينى مثل بودا خلأ فردى خود را مى خواهند جبران كنند. رسيدن به نيازى در حدّ مكتب اسلام با جامعيت خاص خود نياز به برداشتن قدم هاى بلندترى دارد كه انسان ها از فردگرايى رها شده و حيات متعالى خود را در حيات ايمانى يك تمدن جستجو كنند.
آقاى رنه گنون معتقد است: اسلام، جامعيت غرب و شرق را در خود دارد، حتى مى گويد: اين كه دين اسلام در بين شرق و غرب جغرافيايى يعنى در خاورميانه ظهور كرده، بى حكمت نيست، و موقعيت جغرافيايى اسلام حكايت از موقعيت روحى و روحانى آن دارد. وقتى روشن شد دين كامل، دينى است كه نسبت به هيچ كدام از گرايش هاى انسان بى تفاوت نباشد، نه تنها جنبه هاى اشراقى روح شرق را در خود دارد، جنبه هاى كميت گراى روح غربى را نيز مورد توجه قرار مى دهد و نسبت به تفكر كمى و عقل ابزارى بى تفاوت نيست. شايد ما مسلمانان مسئله را ساده بگيريم، ولى مسئله ى عجيبى است، همان دينى كه مى فرمايد: «الا بِذِكْرِ الله تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» مى گويد؛ زنان مُطَلَّقِه نبايد قبل از سه طُهر با مرد جديد ازدواج كنند. و يا مى فرمايد: اگر مردى سه بار همسر خود را طلاق داد، ديگر نمى تواند به او رجوع كند، مگر پس از اين كه آن زن با مرد ديگرى ازدواج كند. «1» شما ملاحظه بفرماييد كه چگونه اسلام عميق ترين ابعاد وجودى انسان تا ساده ترين مسائل جنسى زندگى را در خود جاى داده و هيچ نقطه از زندگى انسان را بى برنامه و سرگردان رها ننموده است، آيا اين اندازه وسعت در نحله ها و آيين هاى موجود و يا در فرهنگ مدرنتيه مطرح است؟ بشر هنوز به اين جاها نرسيده كه بداند چه چيز مى خواهد! اسلام به بشر مى گويد: تو اين ها را مى خواهى. بعد متوجه مى شود آرى همين طور است. مگر غرب اصرار ندارد كه ميل هاى طبيعى اش تعطيل نشود؟! و مگردر آيين هاى شرق اصرار بر اين نيست كه ميل هاى روحانى انسان تعطيل نشود؟! اين مى شود همان «اسلام»؛ البته وقتى اسلام تمدن سازى خود را شروع كرد.