صفحه ١٨٩

فرهنگ غربِ امروز ختم شود و يا بنيادش همان فرهنگ غرب باشد. چين خودش يك تمدن است؛ فرهنگ دارد و خصوصيات يك تمدن در آن هست [ولى مثل تمدن اسلامى در حال حاضر تحت تأثير فرهنگ غرب است و صورت غرب بر آن غالب شده است ] و بالأخره در آينده مثل جوامع اسلامى خود را بازخوانى مى كند، مقايسه اى مى كند بين آنچه در خود دارد و فعلًا از دست داده با آنچه با رويكرد به غرب به دست آورده و مى بيند با رويكرد به غرب ضرر كرده است، چون آنچه در خود دارد و مى تواند به فعليت آورد، ارزشمندتر از آن چيزى است كه با رويكرد به غرب به دست آورده است و لذا انگيزه ى پشت كردن به غرب در آن رشد مى كند. البته در اين كه تمدن اصيل چينى در مرحله ى گذار از غرب، چقدر مى تواند به مردم آگاهى بدهد و به سلامت به غرب پشت كند، به راحتى نمى توان نظر داد، حتى نمى توانيم پيش بينى كنيم كه چين در همآوردى با تمدن غربى در چه زمان و در چه حدّ، تمدن غربى را نفى مى كند. ولى مسلّم تمدن چينى، تمدنى است كه نمى تواند غرب را تحمل كند و مى تواند بدى هاى غرب را بفهمد. ممكن است در كشورهاى آفريقايى هم تمدن هايى بوده باشد، ولى آن تمدن ها آن قدرها بصيرت فرهنگى نداشته باشند كه بتوانند انحراف غرب را براى مردم خود تئوريزه نمايند تا آن را نفى كنند. بنابراين در اين راستا اميد به آن نوع فرهنگ ها نداريم. بسيارى از كشورهاى جهان سوم طورى غرب زده شده اند كه با غربْ هم سرنوشت مى شوند و هرچه بر سر غرب آمد، بر سر آن ها هم مى آيد. امّا چين اين طور نيست؛ البته باز عرض مى كنم اين كه حالا با اين همه پيچيدگى هاى مدرنيته توانايى تمدن چينى مى تواند انگيزش ايجاد كند كه يك ملتى به پا خيزند و با فرهنگ غربى مقابله ى اساسى بكند، ما روى اين توانايى در راستاى ايجاد خيزش عمومى در مقابل غرب شك داريم، ولى در بودن آن توانايى در فرهنگ شيعه شك نداريم.
امّا در مورد تمدن روسى؛ روسيه تمدن خاصى به حساب نمى آيد، هر چند يكى از قدرت هاى آينده جهان مى تواند باشد و آن هم قدرتى در مقابل قدرت آمريكا و اروپا، ولى با همان ملاك هاى غربى، يعنى چهره اى از «غرب» است در مقابل چهره ى ديگرى از «غرب» و با افول غرب همه افول مى كنند و به بحران مى افتند. روسيه همان غرب است با تمام خصوصيت غرب، همان طور كه ماركسيسم لنينيسم چهره ى ديگر غرب بود.