صفحه ٣٠

خوب بودن عدالت- و انسان بايد بدون هيچ گونه استدلال عقلى، متوجّه وجدان اخلاقى خودش شود و از آن دستور بگيرد و عمل كند «1» و آن قدر نظر خود را جذاب بيان كرد كه مردم اروپا گفتند با عمل به اين حرف ها به تمام آرمان هايمان مى رسيم. حالا ممكن است بگويى پيغمبران هم كه ما را متوجّه فطرت خود كرده اند، پس حرف كانت تا حدّى شبيه همان حرف هاست. ولى در حال حاضر انديشمندان غربى پشيمان اند كه چرا به راهنمايى هاى پيغمبران پشت كردند و نهضت بازخوانى قرون وسطى در حال شكل گيرى است، چون متوجه شده اند با پيروى از امثال كانت، آن طلبِ قدسى كه در احكام و دستورات كانت انتظار داشتند برآورده نشد. فعلًا نتيجه اش اين شد كه به همه چيز پشت كرده اند. الآن از اين كه به حرف هاى كانت عمل نمى كنند، پشيمان نيستند، كانت را هم فراموش كرده اند، امروز در دانشگاه هاى ما بيشتر از دانشگاه هاى غرب از كانت سخن گفته مى شود. مى خواهم از نقل اين حادثه ى تاريخى نتيجه بگيريم كه؛ بشر براى جامعه و تمدنش قوانينى را مى خواهد كه علاوه بر اين كه آن قوانين، بايد همه ى ابعاد بشر را جواب دهد، بايد جنبه ى معنوى و آسمانى داشته باشد، چون چنين طلبى، ريشه در سرشت انسان دارد. شما هم همين طورى هستيد، به همين جهت آدم با اين كه با عقل و استدلال مى فهمد، مثلًا اجزاء تسبيحات حضرت زهرا (عليها السلام) چه معانى بزرگى دارد ولى سعى مى كند تعداد اذكار را هم رعايت كند، چون علاوه بر جنبه ى عقلى آن، مى خواهد جنبه ى قدسى آن نيز رعايت شود.
طلب فطرى قدسى بودن اعمال را، نه تنها دستورات كانت بلكه هيچ فكرِ بشرى جواب نمى دهد و به همين جهت شما امروز با اروپا و آمريكاى اين چنينى روبه روييد. اين ها حكايت از آن دارد كه ما قانونى مى خواهيم كه هم قدسى باشد و راه انس انسان ها با خدا را فراهم كند و هم متوجه هدايت همه ى ابعاد انسان به سوى سعادت باشد. و اين تأكيدى است كه بايد بر آن ماند. شايد بتوان گفت علت اصلى سقوط غرب، علاوه بر نقص هايى كه در نگاهش به عالم و آدم دارد، همين قُدسى نبودن قوانين و قدسى زدايى قوانين آن است. تا حدّى كه عده اى