صفحه ٢٨

نبودنِ آن چيزى است كه به آن رسيده است، منتها بشر غربى فكر مى كند راه ديگرى نيست و لذا به وضع موجود تن داده است.
وقتى روشن شد قوانينى بايد جامعه را مديريت كند كه اوّلًا؛ همه ى ابعاد بشر را جواب دهد. ثانياً؛ از آسمان آمده باشد و داراى جنبه ى قدسى باشد. بايد بر روى اين نكته ى اخير تأمل كرد، زيرا اگر خود شما هم بپذيريد حرف هايى كه كانت گفته حرف هاى خوبى است مقيد نيستيد به آن ها عمل كنيد! چون شما را از نظر سرشت و فطرت آنچنان نساخته اند كه به صرف خوب بودن حرف ها به آن عمل نمائيد، شما را آنچنان ساخته اند كه به حرف آسمانى كه در عين خوب بودن، قدسى است، وفادار بمانيد و در چنين حالتى است كه احساس به ثمر رسيدن مى كنيد. تجربه كرده ايد حتى اگر مردم حرف هاى غيرمنطقى خرافى را تصور كنند از طرف خدا و پيغمبر صادر شده به آن ها عمل مى كنند، چون در دل عملِ خرافى يك وَهمى هست كه اين ها را خدا و پيغمبر گفته اند لذا با اين كه با عقل تطبيق نمى كند ولى چون حس مى كنند با عمل به آن ها به بُعد اطاعت از معبود جواب داده اند، عمل مى كنند. ولى حرف هاى كانت را با اين كه عقل غربى بسيارى از آن ها را منطقى مى داند و مردم به آن احترام مى گذارند به آن ها عمل نمى كنند. بر همين اساس بر آسمانى بودنِ قوانين تأكيد مى كنم. البته غيرممكن است حرف و سخنى آسمانى باشد و منطقى نباشد، عرض بنده آن است كه با فرض منطقى بودن يك سخن و يك دستور چنانچه قدسى نباشد، ضمانت اجرا و بقا ندارد.
اين مقدّمات را به اين جهت عرض كردم كه روشن شود فرمايش علامه طباطبايى «رحمة الله عليه» كاملًا درست است كه مى فرمايند ما براى جواب گويى به حوائجمان نياز داريم اجتماعى زندگى كنيم. از طرفى غريزه ى سودجويى از همديگر را نمى شود تماماً از بشر گرفت، ولى مى شود قوانينى آورد كه آن قوانين به جهت خصوصيات خاصش، از جمله جواب دادن به ابعاد روحانى انسان، اين مشكل را حل كند، تا بشر از آن طريق از بركات زندگى اجتماعى محروم نشود. اين كه مى فرمايند: چنين قوانينى در حدّ خالق بشر است، از دو جهت مورد توجّه است؛ يكى از جهت همه جانبه بودن آن و اين كه موسمى و موقت نيست و ديگر به جهت آن كه خالق انسان ها آن را آورده و در نتيجه در عين اين كه بشر مطمئن است اين قوانين تمام ابعاد انسان را جواب مى دهد و تغذيه مى كند، متوجه قدسى بودن آن ها مى باشد و با عمل به آن ها با