صفحه ١٥٢

از آن است. آرى؛ اگر شما صرفاً تفكر «ارسطو» را در جامعه بياوريد، حتماً بقيه ى ابعاد شخصيتى ارسطو كه همان اسطوره گرايى و نفى شريعت باشد، هم مى آيد. فكر ارسطو اگر آمد، همه ى فرهنگ ارسطويى مى آيد- همان برخوردى كه «ابن رشد» نسبت به ارسطو داشت و در جهان اسلام التفاتى به او نشد- ولى فارابى خودش انديشه دارد و براى خود جمع بندى خاصى كرده و در راستاى تقويت و تبيين جمع بندى خود از فيلسوفان يونانى هم استفاده كرده است. به عبارتى مى توان گفت؛ زبانِ ارائه ى مطالب خود را زبان فلسفه انتخاب كرد، كارى كه به نظر بنده ما مى توانيم با فلسفه ى هايدگر بكنيم، و زبان نقد مدرنيته را از هايدگر بگيريم، ولى دائماً افقى را كه خودمان مى شناسيم در نظر داشته باشيم.
توجه به نكته ى فوق مى تواند جواب گوى نكات ديگرى هم كه در ذهن عزيزان هست، باشد. پس ملاحظه فرموديد كه اگر فرمودند: «اطلُبوا العلمَ ولو بالصين» يعنى؛ اگر در راستاى تفكرى كه خودتان مى شناسيد، علمى در چين هست، آن علم را بگيريد و از آن استفاده كنيد، امّا اين غير از آن است كه به ما بگويند برويد مذهب بودا را بياوريد. امام خمينى «رضوان الله عليه» با توجه به اين كه معتقدند بايد تماماً به اسلام رجوع كرد مى فرمايند:
 «من به عنوان نصيحت مى گويم كسانى كه مى خواهند مكتب اسلامى را با مكاتب ديگر تطبيق دهند و يا عناصرى از آن مكتب را در اسلام وارد كنند، چه بدانند و چه ندانند در خدمت استعمار هستند. خدمت اينها به استعمار از خدمت آنها كه عامل استعمار سياسى يا عامل استعمار اقتصادى هستند، به مراتب بيشتر است و به همين نسبت خيانتشان به ملت بيشتر و عظيم تر است. از اين رو براى حفظ انقلاب اسلامى در آينده از جمله مسائلى كه بايد مدنظر داشته باشيم، حفظ استقلال مكتبى و ايدئولوژيكى است» ..». «1»
با توجه به نكات فوق در برخورد با علم يابى از ساير ملل، بايد فرهنگ آن قوم را از نكات علمى كه در اثر تحقيق به آن نكات دست يافته اند، جدا كرد. و اگر آگاهى كامل از ساختار فكرى خود نداشته باشيم، به جاى آن كه علوم آن قوم را بگيريم، ناخودآگاه تحت تأثير فرهنگى قرار خواهيم گرفت كه در پشت آن علم پنهان است و عملًا با آداب و فرهنگ دينى خود درگير مى شويم تا آن جايى كه ممكن است در راستاى گرفتن علوم آن قوم فرهنگى به