صفحه ١٣٣

نيست؛ كه اولًا: دلايل كافى داريم كه فقط امامى معصوم بايد در جامعه حكومت كند و حجّت خدا هم هميشه در عالم هست- چه غايب و چه حاضر و چه حاكم و چه غير حاكم- «1» ثانياً: بشر فقط با حاكميت معصوم مى تواند آرام بگيرد و با تبعيت از فرامين و برنامه هاى او همه ى ابعادش ارضاء مى شود و بر اساس همين اعتقاد است كه شيعه در زمان غيبت امام معصوم (ع) حداقل به حاكميت فقيهى كه كارشناس كشف و اجراى حكم آن ها است قانع مى گردد. و اگر مقايسه بفرماييد در راستاى جواب گويى به ابعاد ظاهرى و باطنى انسان، نظام جمهورى اسلامى نه تنها بحران هاى جهان غرب را ندارد، بلكه سعى مى كند بحران هاى ناشى از غرب زدگى جامعه را نيز تقليل دهد و حتى الامكان پشت سر بگذارد.
مگر يك تمدن چگونه شكل مى گيرد و جلو مى رود تا به نقطه ى عطف خود برسد؟ همين كه در نظر و تفكر متوجه حق باشد و مكتبى داشته باشد كه در حق شناسى آن مطمئن باشد، و اساس روابط بين انسان ها را در عمل عدالت قرار دهد، در اين دو صورت آن تمدن مى تواند موانع را يكى بعد از ديگرى پشت سر بگذارد و جلو برود. در طول تاريخ بعد از صدر اسلام جمهورى اسلامى تنها نظامى است كه اراده حاكمانش حاكميت اسلام ناب است، هرچند براى تحقق كامل آن سال ها صبورى و انتظار لازم است و هرچند پس مانده هاى فرهنگ هاى غيردينى بعضاً اين حركت را به عقب برگردانند، ولى آن فرهنگ ها با ظهور فرهنگ شيعه، ديگر كاركرد خود را از دست داده اند. عمده آن است كه متوجه شويم در اين شرايطِ تاريخى، اولًا: علت بيمارى تمدن ها به خوبى مشخص شده است. ثانياً: راه درمان نيز ظاهر گشته است، و راه درمان شرايطى است كه انسان متوجه باشد بايد با بندگى خدا زندگى را شكل داد و دائم متذكر قيامت بود و حيات مادّى را چون پلى دانست كه بايد از آن گذشت و تمدنى ساخت كه با متذكرشدن انسان به جنبه هاى معنوى، زمينه ى رستگارى ابدى او فراهم شود، در اين شرايط است كه انسان ها احساس پوچى نمى كنند و هدف خود را غيرقابل دسترس نمى يابند و شرايط رسيدن به اهداف عاليه ى انسانى را بر باد رفته نمى بينند.