صفحه ٩٤

حال با توجه به اين مشكلات و ابهامات و تفاوت برداشت و نگرش از آزادى - تا آنجا كه در حدود دويست تعريف براى آن برشمرده‌اند ـ اگر در بررسى آزادى از ديدگاه اسلام، بخواهيم هر يك از تعاريف را جداگانه با اسلام مقايسه كنيم، چنين كارى در محيطهاى آكادميك دشوار و پيچيده است، تا چه رسد به يك بحث عمومى كه براى اقشار گوناگون مطرح شود. بناچار بايد بحث را به شيوه كاربردى و تطبيقى پيش برد و بنگريم كه طرفداران آزادى چه معنا و مفهومى از آن در ذهن دارند؟ و از آزادى چه مى‌خواهند؟ آنگاه ببينيم آنچه آنها مى‌خواهند با اسلام سازگار است يا خير. آنان كه به دنبال آزادى هستند و از آن حمايت مى‌كنند و مدعى مى‌شوند كه در اين كشور آزادى وجود ندارد، چه معنايى را از آزادى اراده مى‌كنند؟ آيا مطبوعات آزاد نيستند؟ يا افراد آزادى فردى ندارند؟ يا آزادى سياسى، اجتماعى و اقتصادى ندارند؟ و يا آزادى بيان ندارند؟ اساسا بايد ديد آن مدّعيان در چه حالت و چه صورت مردم را آزاد مى‌دانند؟
    اگر مقدارى روى مصاديق بحث كنيم، امكان دارد كه به نتيجه روشنى برسيم، زيرا حداقل مى‌دانيم طرف مقابل چه مى‌گويد و چه مى‌خواهد و در اين صورت، در زمينه بحث و گفتگو جوّ مبهم و تيره‌وتارى وجود نخواهد داشت تا كسانى بتوانند از آن سوء استفاده كنند.

3. مطلق نبودن آزادى و ردّ شبهه تقدّم آن بر دين
معمولا افراد فريبكار و مغرض از مفاهيم انتزاعى و لغزنده‌اى چون «آزادى» به نفع اغراض خود سوء استفاده مى‌كنند، طورى آن را ذكر مى‌كنند كه مخاطب به شكلى مى‌فهمد، ولى قصد اصلى اين افراد دقيقا چيز ديگرى است و با بيان كلمات فريبنده و با روشهاى مغالطه‌آميز اغراض سوء خود را تلقين مى‌كنند. براى مثال، در بحثها، سخنرانى‌ها و مقالات برخى از مجلاّت و روزنامه‌ها اين سؤال را مطرح كرده‌اند كه آيا دين بر آزادى مقدّم است و يا آزادى بر دين؟ آيا اصلْ آزادى است و دين تابعى از آزادى است، يا اصلْ دين است و آزادى تابعى از دين است؟
    بى‌ترديد، اين سؤال به نظر مى‌رسد كه سؤالى علمى است و فهم اين كه دين اصل است يا آزادىْ جاذبه بسيارى دارد. اما در مقام بحث اگر بگوييم دين اصل است، مى‌گويند: تا كسى آزاد نباشد چگونه دينى را انتخاب مى‌كند؟ زيرا بايد آزاد باشد تا دين را بپذيرد؛ پس معلوم مى‌شود كه آزادى بر دين مقدّم است. آنگاه نتيجه مى‌گيرند كه دين نمى‌تواند آزادى را محدود