بايد به معالجه آن پرداخت، روح انسان نيز احتياج به بهداشت دارد و بايد پيشگيرى كرد تا مريض نشود و اگر مريض شد، بايد به مداواى آن پرداخت. اگر ما نيازمندىهاى مادى را با نيازمندىهاى معنوى مقايسه كنيم، در خواهيم يافت كه نيازمندىهاى روحى و معنوى از اهميّت بيشترى برخوردارند. بيمارى بدن از خطر كمتر و اهميّت كمترى نسبت به بيمارى روح برخوردار است، چون انسانيّت و امتياز و ويژگى انسان به روح است و اگر روح او مريض شود، از انسانيّت ساقط مىگردد.
همه حيوانات از بدن و سلامتى بدنى برخوردارند و در پى تأمين لذّتهاى مادى و جسمانى هستند، آنچه به انسان اختصاص دارد و جوهر انسانيّت را تشكيل مىدهد روح انسانى اوست. حال اگر چيزى كه ملاك انسانيّت است با خطر مواجه شود، انسان با مرگ حقيقى مواجه شده است؛ چنانكه خداوند مىفرمايد:
«أَوَ مَنْ كَانَ مَيْتا فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِى الظُّلُمَات لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لَلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.»(75)
آيا كسى كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! اينگونه براى كافران، اعمال (زشتى) كه انجام مىدادند، تزيين شده (و زيبا جلوه كرده) است.
آيا با توجه به اين مطلب، دولتى كه در پى تأمين مصالح جامعه است، نبايد به امور معنوى و روحى مردم توجه داشته باشد؟ آيا دولت تنها وظيفه دارد كه نيازهاى مادى مردم را تأمين كند يا رسيدگى به مصالح معنوى نيز در حيطه وظايف دولت است و مىبايست به آنها اهتمام داشته باشد و در پى تأمين آنها باشد؟
7. انقلاب اسلامى و جايگاه برتر مصالح معنوى
يكى از مسائل پيچيدهاى كه مطرح مىشود اين است كه اگر در مواردى توسعه مادى با پيشرفت معنوى تزاحم پيدا كرد، كدام را بايد مقدّم داشت؟ اگر در شرايط خاص زمانى و مكانى پيشرفت مادى جامعه مستلزم كنار نهادن مصالح معنوى بود و بين توسعه مادى و