صفحه ١٦٦

عرصه‌ها دخالت كند. دين تنها مى‌تواند بگويد نماز بخوانيد و يا چگونه با خداوند نيايش كنيد؛ اما اين كه با يك جنايتكار چگونه بايد برخورد كرد ربطى به دين ندارد. مسلما در اين موارد علم تجربى نيز دخالت ندارد، چون دستاورد علم تجربى يك سلسله از توصيفاتى است كه روابط عينى پديده‌ها را بيان مى‌كند. به عبارت ديگر، علم «هست‌ها» را بيان مى‌كند و نمى‌تواند «بايدها و نبايدها» را تعيين كند و احكام ارزشى از علم بر نمى‌آيد. پس در زمينه ارزش‌هاى اخلاقى و اجتماعى، اعم از قوانين حقوقى، مدنى، كيفرى و مباحث خالص اخلاقى كه در آنها بايد و نبايدهاى ارزشى مطرح مى‌شوند، نه دين دخالت دارد و نه علم به معناى «ساينس» و علم مصطلح در علوم تجربى.

7. جايگاه خواست مردم در مكتب ليبراليسم و اسلام
وقتى در حوزه مسائل اخلاقى و ارزشى و بايدها و نبايدها نه دين دخالت داشت و نه علم، اين سؤال مطرح مى‌شود كه چه مرجعى بايد در اين عرصه‌ها دخالت كند؟ پاسخى كه امروزه فرهنگ غالب دنياى غرب پذيرفته است و ارائه مى‌كند، عبارت است از اين كه ارزش‌ها و بايدها و نبايدها يك سلسله امور اعتبارى هستند كه از اهميّت چندانى برخوردار نيستند و در مورد آنها بايد ديد كه خواست مردم چيست. پس از نظر آنها بايدها و نبايدهاى ارزشى مفاهيمى اعتبارى هستند؛ يعنى، مبتنى بر حقايق عينى و خارجى و نفس‌الامرى نيستند و تنها تابع سليقه‌هاى مردم‌اند. پس براى اين كه پى ببريم چه بايد كرد و چه نبايد كرد، نه سراغ دين بايد برويم، نه سراغ علم و نه سراغ فلسفه؛ بلكه فقط بايد سراغ مردم برويم و ببينيم مردم چه مى‌خواهند.
    اساس دموكراسى غربى، در زمينه قانونگذارى، بر اين استوار است كه واقعيّتى جداى از خواست مردم وجود ندارد، تا بر اساس آن بايد و نبايدها كشف شوند. در امور مادى، بايدها و نبايدها از زمره امور تجربى و مربوط به علوم تجربى هستند كه بايد در آزمايشگاه ثابت شود. اما در ارتباط با خدا بايدها و نبايدها به حوزه دين مربوط مى‌شوند و هرچه را دين مى‌گويد بايد عمل كرد و ربطى به علم ندارد. اما بايدها و نبايدهاى مربوط به زندگى اجتماعى به خود مردم مربوط مى‌شوند، نه خداوند حق دخالت در آن عرصه را دارد و نه علم مى‌تواند بايد و نبايدى را تعيين كند.