صفحه ٥٥

جلسه چهارم: جايگاه سياست در دين ( 2 )

1. مرورى بر مطالب پيشين
در جلسات گذشته عرض شد كه پس از انقلاب اسلامى ايران و برقرارى حكومت اسلامى، دشمنان اسلام با تحليلهايى كه داشتند به اين نتيجه رسيدند كه براى مقابله با اين نظام بايد به مطالعه و بررسى نقطه اساسى و محورىِ اين انقلاب كه ولايت فقيه است پرداخت و لبه تيز حملات تبليغاتى را به طرف آن نشانه گرفت. در راستاى اين هدف پليد و ناجوانمردانه، در سالهاى گذشته و اكنون ما شاهد بوده و هستيم كه از اطراف و اكناف جهان و به صورت‌هاى گوناگون نظام اسلامى و ولايت فقيه را زير سؤال مى‌برند و ايادى آنها در داخل نيز مشغول قلمفرسايى و فعاليت در اين زمينه‌اند. از اين رو، با اين كه ملّت عزيز ما بخوبى به نظامشان ايمان دارند و با تمام وجود از آن حمايت مى‌كنند، ولى براى اين كه مبانى فكرى و نظرى اين نظام، بخصوص براى جوانان و نسل آينده كشور، بهتر تبيين و روش شود، لازم است كه گهگاه درباره اين موضوعات و مسائل بحثهايى انجام بگيرد.
    عرض كرديم كه در اين زمينه سه قسم شبهه القاء كرده‌اند: شبهه اول آن كه اصولاً دين با سياست بيگانه است و يك نظام سياسى نمى‌تواند دينى باشد. در جلسه گذشته به پاسخ اين شبهه پرداختيم و عرض كرديم كه اگر كسى بخواهد ببيند كه اسلام، به عنوان يك دين، به سياست پرداخته يا نه، كافى است كه مرورى سطحى بر روى قرآن و احكام و قوانينى كه در قرآن آمده داشته باشد. واقعا اگر كسى كه مسلمان است و به قرآن معتقد است و نيز كسى كه مسلمان نيست و خواهان شناخت اسلام است، به قرآن مراجعه كند، اين حقيقت را خواهد يافت كه دين و سياست از يكديگر تفكيك ناپذيرند. روشن است كه راه صحيح براى شناخت پيام اسلام و نظرگاههاى آن مراجعه به قرآن است، چه اين كه ما نيز اگر خواسته باشيم ديدگاه مسيحيّت را راجع به موضوعى بشناسيم بايد به انجيل مراجعه كنيم. البته آنچه عرض شد در