نيز چنين گرايشهايى وجود دارد. آيا حقّى كه افراد بر جامعه دارند، در ازاى خدمتى است كه به جامعه ارائه مىدهند؟ آيا همان معلول و ناتوان از ارائه خدمت به جامعه به اين دليل كه موجودى انسانى است و در ميان انسانها متولد مىشود و زندگى مىكند، حقّى بر جامعه ندارد؟ متأسفانه كسانى كه مىگويند حق در ازاى خدمتى است كه به جامعه ارائه مىشود، براى اين افراد حقّى قائل نيستند و مىگويند اگر افرادى از روى ترحّم و عاطفه انسانى بخواهند به اين قشر از جامعه خدمت كنند و براى نگهدارى آنها آسايشگاه بسازند، مىتوانند اين كار را انجام دهند؛ در غير اين صورت كسى مسؤول مرگ آنها نخواهد بود!
3. ديدگاه سوم در باب هدف از تشكيل حكومت و دولت، ديدگاه اسلامى است كه علاوه بر تأمين امنيّت و عدالت و در كل تأمين نيازهاى مادّى، بر تأمين نيازهاى معنوى و روحانى نيز تأكيد دارد.
3. تفاوت كارويژه حكومت اسلامى با ساير حكومتها
در اسلام، علاوه بر اين كه امنيّت، دفاع در برابر دشمنان خارجى، برقرارى عدل و اداى حقّ كسى كه خدمتى به جامعه ارائه مىدهدْ از وظايف حكومت محسوب مىشود، احسان يعنى خدمت به مستمندان و كسانى كه فاقد هر گونه توانايى براى خدمت به اجتماع هستند نيز جزء وظايف حكومت است؛ همان گونه كه خداوند در قرآن مىفرمايد:
«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاْءِحْسَانِ...»(127)
وظيفه مسلمانان تنها رعايت عدل نمىباشد، بلكه بالاتر از آن بايد در مواردى احسان نيز بكنند. فقرايى كه توانايى انجام كارى ندارند، از كار افتادگان و معلولينى كه نمىتوانند خدمتى به اجتماع ارائه بدهند، حتّى معلولين مادرزادى هم از آن جهت كه انساناند حقّى در جامعه انسانى دارند و دولت اسلامى بايد نيازهاى اوليه آنها را تأمين كند.
فرق ديگرى كه گرايش اسلامى با برخى گرايشها و مكتبها دارد اين است كه در گرايش اسلامى نيازهاى انسانها تنها به نيازهاى مادّى و بدنى منحصر نمىشود و نيازهاى روانى و بالاتر از آن، نيازهاى معنوى و اخروى هم مدّ نظر است؛ از اين جهت بار دولت اسلامى بسيار سنگينتر از دولتهاى ليبرال مىشود: دولتهاى ليبرال منطقا جز تأمين نياز مادّى افرادى كه