اگر پذيرفتيم كه علاوه بر حفظ امنيّت، وظيفه دولت اجراى عدالت نيز هست، اين سؤال مطرح مىشود كه عدالت خود به چه معناست؟ درباره حقيقت عدالت و مقوّمات آن تفسيرهاى فراوانى از سوى انديشمندان مسلمان و غير مسلمان ارائه شده است و در اين بين، مفهوم جامع و مورد توافق عدالت در بين انديشمندان اين است كه حقّ هر كسى به او داده شود. اين تعريف را، كم و بيش، همه پذيرفتهاند؛ اما در تعريف و حدود حق با هم اختلاف دارند. حال كه عنوان «حق» در تعريف عدالت گنجانده شد، بناچار وارد بحث ديگرى مىشويم و آن رابطه بين آزادى، حق، قانون و عدالت است كه حق و عدالت با هم چه رابطهاى دارند. بالأخره بحث به اينجا منتهى مىشود كه حقّ هر كسى در اين است كه منافع و مصالح طبيعى او تأمين شود و آن قانونى عادلانه است كه حقوق افراد را ـ يعنى آنچه را كه نيازهاى طبيعى آنها اقتضا مىكند ـ در سايه زندگى اجتماعى براى آنها تأمين كند.
اكنون كه سخن از حق به ميان آمد، اين سؤال مطرح مىشود كه چه كسانى در زندگى اجتماعى از حق برخوردارند؟ آيا همه انسانها در زندگى اجتماعى خود از حق برخوردارند، يا كسانى در زندگى اجتماعى حق دارند كه در دستاوردهاى اجتماع سهيم باشند؟ به ديگر سخن، بعضى از انسانهاى معلول كه نمىتوانند هيچ خدمتى به اجتماع بكنند و در بيمارستان و يا آسايشگاه بسترىاند و هيچ نقشى در زندگى اجتماعى و تأمين دستاوردهاى جامعه نمىتوانند داشته باشند، آيا در جامعه حقّى دارند يا خير؟ اگر حق ناشى از خدماتى است كه افراد به جامعه ارائه مىدهند، چنين كسى هيچ حقى ندارد؛ زيرا غير از استفاده از دستاورد زحمات ديگران سود ديگرى براى جامعه ندارد. البته ممكن است كه بعضى از افراد معلول بتوانند از نظر فكرى به جامعه كمك كنند، ولى سخن ما در فرد معلولى است كه از ابتدا محروم از همه توانايىهاى جسمى و فكرى متولد شده است و توانى براى فعاليتها جسمى و همچنين ارائه خدمات فكرى به جامعه ندارد. آيا چنين كسى در جامعه داراى حق هست؟ يا فردى كه در دوران توانمندى خدماتى را به جامعه ارزانى داشت و سپس از كار افتاده گشت و از ارائه هر گونه خدمتى به جامعه ناتوان شد، آيا حقّى در جامعه دارد يا خير؟
طبق برخى گرايشهاى جامعه شناختى چنين افرادى هيچ گونه حقّى در جامعه ندارند و در قبال آنها دولت هيچ مسؤوليتى ندارد. در رژيم ماركسيستى حاكم بر شوروى سابق، چنين افرادى را كه هيچ نفعى براى جامعه نداشتند، به بهانهاى از ميان بر مىداشتند. در جوامع ديگر
نظریه سیاسی اسلام ج1
جلسه نوزدهم: ويژگى اسلام در حوزه سياست و حكومت