فرهنگهاى بيگانه را از آن بزدايد، فضاى فرهنگى جمهورى اسلامى ايران است و چون چنين توانى در اين نظام وجود دارد و مردم براى اسلام و فرهنگ اسلامى از همه چيز خود گذشتند، انقلاب اسلامى به عنوان بزرگترين خطر براى فرهنگ غربى مطرح است؛ چنانكه چندى پيش رئيس بخش تحقيقات مؤسسه سياستهاى خاور نزديك واشنگتن اظهار داشت: «جمهورى اسلامى ايران يك خطر عقيدتى با بُرد جغرافيايى منحصر به فرد است». بديهى است آنچه آنها از آن مىترسند و آن را خطر جدّى براى خود مىدانند، خطر اقتصادى نيست؛ چون اقتصاد آنها از اقتصاد ما قوىتر است. همچنين خطر نظامى نيست، چون آنها سلاحهاى مرگبارى را در اختيار دارند كه نمونه آنها در كشورهاى ديگر موجود نيست. آنها از نيروى نظامىاى برخوردار هستند كه مانند آن در ساير كشورها، نه از نظر كميّت و نه از نظر كيفيّت، وجود ندارد؛ بلكه آنها از توانايى فكرى ، عقيدتى و فرهنگى جمهورى اسلامى ايران وحشت دارند كه صراحتا مىگويند جمهورى اسلامى ايران خطرى با بُرد جغرافيايى نامحدود و منحصر به فرد است. اين آن چيزى است كه موجب خطر براى جامعه غربى شده است. از اين رو، بدون وقفه تلاش مىكنند كه اين نظام را تضعيف كنند و به صراحت بيان مىدارند كه نظام ولايت فقيه نظامى است كه نمىتوان در آن نفوذ كرد، مگر اين كه ولايت كه محور نظام است سرنگون شود.
5. روحانيّت و مؤلفههاى ساختارى فرهنگ اسلامى
آنچه جوهر فرهنگ اسلام را تشكيل مىدهد خدامحورى در مقابل انسان محورى است، بر اين اساس در اينجا اين بحث مطرح مىشود كه آيا بايد خدا را ملاك ارزشها دانست يا خواستههاى انسانى را؟ آيا حاكميّت واقعى از آن خداست و يا از آنِ انسانها؟ آيا جايگاه اصلى فكر، انديشه، سياست، حقوق و ساير شؤون زندگى ما متعلق به خداست يا مربوط به هوسهاى انسانهاست؟
گرچه مىدانم كه بيان اين مطالب عوارض ناگوارى برايم در پى دارد، اما بزرگترين رسالت روحانيت در اين عصر اين است كه فضاى غبارآلود موجود را با تبيين مبانى انديشه اسلام شفاف كنند تا مردم، با بررسى نظرات گوناگونى كه در كتابها و نشريات به چاپ مىرسد، نظرى را كه برگرفته از اسلام و منابع اسلامى است از نظرات ديگران باز شناسند و بدين وسيله مرز كفر و شرك و اسلام روشن گردد و صاحبان انديشههاى الحادى و التقاطى از انديشمندان اسلامى تميز داده شوند.