سلول چشم به كار برد، يا وظيفه و كاربرد چشم را از استخوان خواست. با اين كه همه آنها از يك سلول مادر به وجود آمدهاند، هنگام تقسيم اين سلولها، چنان با هم تفاوت پيدا مىكنند كه هر دسته از آنها بطور طبيعى فقط از عهده كارى معيّن برمىآيند؛ لذا نمىشود آنها را جابجا كرد.
مىگويند افراد جامعه نيز به طور طبيعى متفاوت آفريده مىشوند و براى افراد مختلف كارهاى گوناگونى تعيين شده است كه هر كس از عهده كار ديگرى برنمىآيد. از ديرباز، دانشمندان و فيلسوفانى كه معتقد بودند نژادها و طبقات جامعه مرزهاى مشخصى دارند و هر كدام براى كارى آفريده شدهاند ـ مثلاً نژاد سياه براى كارهاى بدنى سنگين آفريده شدهاند و نژاد سفيد يا نژاد زرد براى كارهاى فكرى آفريده شدهاند ـ از همين تشبيه استفاده مىكردند. آنها تصور مىكردند كه اختلاف رنگها، اختلاف نژادها و اختلاف خون انسانها باعث مىشود كه هر دستهاى از انسانها وظيفه خاصى داشته باشند. اين تشبيه و مقايسه افراطى است و نه علم و فلسفه و نه دين اين نظريه را تأييد نمىكنند.
2. رهيافت اسلام به نگرش ارگانيكى جامعه
از ديدگاه اسلامى، همه انسانها از لحاظ ساختار بدنى و روحى قابليت دارند كه كارهاى متفاوتى را در جامعه عهدهدار شوند. البته استعدادها و قابليتها تفاوت دارند و در يك سطح نيستند، اما چنان نيست كه بين دو نژاد مرزى كشيده شده باشد كه هيچ كدام نتوانند از اين مرز عبور كنند. سياه پوست نتواند كار سفيد پوست را انجام بدهد، يا سفيد پوست نتواند كار سياه پوست را انجام بدهد. از ديدگاه اسلامى، گر چه شباهتهايى بين جامعه و پيكره انسان وجود دارد كه براى تبيين موقعيتهاى گروهها و افراد مىتوان از تشبيه آن دو استفاده كرد، اما تشبيه جامعه به اعضاى بدن كه ساختارهاى طبيعىِ متفاوتى دارند، براى استنتاج تفاوتهاى طبيعى و ساختارىِ افراد جامعه با يكديگر صحيح نيست. در بين جامعهشناسان جديد هم كسانى هستند كه مىگويند جامعه نيز يك ارگانيزم است و قشرها و گروههاى مختلف جامعه عينا ارگانهاى يك پيكر را تشكيل مىدهند و رابطهاى طبيعى، مثل رابطهاى كه اندامهاى بدن با يكديگر دارند، افراد را به هم پيوند مىدهد. به نظر مىرسد كه اين هم يك نظريه افراطى است. آيا رابطه افراد يك جامعه عينا مثل رابطه سلولهايى است كه بافت يك اندام را، در يك پيكر واحد، تشكيل مىدهند يا نه، چنين رابطه حقيقى بين سلولها و افراد جامعه نيست؟