اثبات اين كه جامعه چنين ارتباطى دارد بسيار كار مشكلى است؛ رابطهاى كه به عنوان نمونه سلولهاى چشم با هم دارند كه عضو واحدى را تشكيل مىدهند كه از مشخصات و خصوصيات ويژهاى برخوردار است و با هماهنگى و همكارى طبيعى با ساير اعضاء پيكر و بدن واحدى را تشكيل مىدهد. ولى چنانكه گفتيم، شباهتهايى بين جامعه و فرد وجود دارد كه از اين شباهتها مىتوان براى شناخت موقعيتهاى اجتماعى افراد استفاده كرد، كه سعدى اين شباهت را در شعر معروف خود چنين ترسيم كرده است:
بنى آدم اعضاى يكديگرند كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
بىترديد اين تشبيه كه لزوم همكارى بين افراد جامعه را اثبات مىكند، يك احساس عاطفى در انسان پديد مىآورد تا سعى كند رابطهاش را با افراد ديگر تقويت و با آنها همدردى و همكارى كند و همين طور از منافعى كه ممكن است از ديگران ببرد، محروم نماند. اين تشبيه معقول كه استفادههاى زيادى از آن مىتوان داشت، ريشه در روايتى دارد كه از رسول اكرم (صلىاللهعليهوآله) و همچنين از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است. روايت امام صادق (عليه السلام) چنين است:
«المؤمِنونَ فى تَبارِّهِمْ وَ تَراحُمِهِمْ وَ تَعاطُفِهِمْ كَمِثْلِ الجَسَدِ اِذا اشْتَكى تَداعى لَهُ سايِرُهبِالسَهَرِ وَ الْحُمّى.»(130)
مؤمنان در نيكى كردن به همديگر و همدردى و مهرورزى به مانند يك پيكرند كهوقتى (عضوى از) آن به درد مىآيد، بقيه اعضاء با بىخوابى در شب و تب آن راهمراهى مىكنند.
البته چنانكه مىنگريد، حضرتْ جامعه اسلامى و مؤمنان را به مثابه يك پيكر معرفى مىكنند و سعدى آن را تعميم داده است و جامعه انسانى را به مثابه يك پيكر تصوير مىكند.
بايد توجه داشت كه كار تشبيه اين است كه يك جهت خاص را كه بين دو موجود مشترك است و در يكى برجستهتر و شناخته شدهتر است مورد توجه قرار مىدهد، تا آن جهت خاص كه در موجود ديگر به قدر كافى شناخته شده نيست، به كمك تشبيه شناخته و برجسته گردد. بنابراين، نبايد همه صفات و ويژگىهاى «مشبّه به» را به «مشبّه» سرايت داد. مثلاً اگر فرد شجاعى را گفتيم كه چون شير است، منظور ما اين است كه صفت شجاعت او را برجسته