صفحه ٢٨٨

جناياتشان، محدوديت‌هايى را براى افراد منظور مى‌كند؛ و به هر حال اينها تصرفاتى است كه در زندگى بندگان خدا صورت مى‌گيرد و اين تصرفات جز از سوى اشخاص صلاحيتدار و با اذن خدايى كه آفريدگار و صاحب اختيار آنهاست، مشروع نيست.
 
2. نياز مجريان قانون به اذن خداوند
ممكن است بعضى بپرسند كه وقتى قانون را پذيرفتيم و مجارى و زمينه‌هاى اجراى قانون را دقيقا شناختيم و يقين كرديم كه مثلاً در موردى خاص فلان قانون بايد اجرا شود، چه فرق مى‌كند كه مجرى قانون زيد باشد يا عمرو؟ وقتى كه همان قانون صحيح الهى اجرا شد، ديگر چه احتياجى به اذن خدا دارد؟ ما مى‌پذيريم كه بايد قانون الهى در جامعه پياده شود، اما چرا خدا بايد به مجرى قانون اذن دهد؟
    شبهه فوق اگر در فضاى فقهى مطرح شود، بايد با متد فقهى و به روش فقيهان به آن پاسخ گفت، اما اگر كسانى در يك محيط عمومى و فضاى آزاد و بازترى، صرف نظر از التزام به مبانى فقهى و روشهاى تحقيق در مباحث فقه اسلامى، شبهه‌اى را مطرح مى‌كنند و دلشان مى‌خواهد جوابى را دريافت كنند كه براساس تفكر عمومى و بسيط آنها قابل فهم و قابل هضم باشد؛ براى چنين كسانى مى‌توانيم، با توجه به مثالها و نمونه‌هايى كه در زندگى اجتماعى ما وجود دارد و بر اساس آنها عمل مى‌كنيم، پاسخ شبهات و از جمله اين شبهه را ارائه دهيم. مثلاً شما در زندگى خانوادگى و محيط خانواده مقرراتى داريد كه براى همسر و فرزندان وضع شده است، مثلاً گفته مى‌شود در مال ديگران نبايد تصرف كرد كه حتّى بچّه‌ها هم در ارتباط با اسباب بازى‌ها و لوازم التحريرشان اين قانون را رعايت مى‌كنند. اگر يكى از آنها، بدون اذن ديگرى، در اموال او تصرف كند، مورد اعتراض واقع مى‌شود. يا مثلاً در روابط دو خانواده و يا دو همسايه، اگر يكى از همسايه‌ها بدون اجازه وارد منزل شما شود و در بعضى از اموال و لوازم منزل شما تصرفى كند ولو ضررى هم به شما نخورد، اعتراض مى‌كنيد كه چرا بدون اذن وارد خانه ما شدى و يا چرا در اموال ما تصرف كردى. حتّى اگر خدمتى هم به شما كرده باشد، شما به خودتان حق مى‌دهيد كه به او اعتراض كنيد.
    مثال ديگر، فرض كنيد قانون و بخشنامه‌اى بناست در اداره‌اى اجرا شود، اما هنوز حكم رياست و يا مديريّت واحدى كه بايد آن آيين نامه و بخشنامه را اجرا كند، ابلاغ نشده است،