خوفناك قرار گرفته است و هر كسى او را به سمتى مىخواند و او سرگشته و حيران است كه چه مسيرى را برگزيند. در مقابل، فرهنگ غربى شك و ترديد را بهترين ارزش مىداند و معتقد است كه تا انسان اهل حيرت و شك نشود، انسان نمىشود. پس بين اين دو يكى را بايد برگزينيم، يا اسلام را و يا فرهنگى كه حيرت و ترديد را بهترين ارزش قلمداد مىكند و نمىتوان هر دو را پذيرفت، چه اين كه نمىتوان پذيرفت كه اكنون هم شب باشد و هم روز و همينطور توحيد و تثليث نيز در يك انديشه نمىگنجند.
9. توصيهاى به جوانان
من به جوانان عزيزى كه در صددند اعتقادات علمى پيدا كنند و اهل فكر روشن باشند و اهل تقليد نباشند، توصيه مىكنم كه ابتدائا اين مسائل اساسى را حل كنند؛ بنگرند كه بايد اهل شك بود، يا اهل يقين. پيرو دين باشيم يا سكولار، خداپرست باشيم، يا آزاد از قيد عبوديّت هرچيزى حتّى خدا. ما بايد يكى از دو راه را برگزينيم، نمىشود گاهى اين طرف باشيم و گاهى آن طرف. گاهى حرف اين را بپذيريم و گاهى حرف ديگرى را؛ چنين رويّهاى خطرناك است و عاقبت ما را به كفر و گرفتار شدن به جهنم و عذاب ابدى مىكشاند.
اگر به حقانيّت قرآن معتقديم، چرا آزادى مطلق انسان را مىپذيريم، چرا هم به دين معتقد مىشويم و هم به ليبراليزم و سكولاريزم؛ اين در مبنا و اساس غير ممكن است. انتخاب برتر ما در اين عرصه بر مبناى يك سلسله پيش فرضهاست كه بايد درباره آنها بحث كنيم؛ از جمله اين كه آيا ما بايد انسان را يك موجود مادّى بدانيم و سعادت او را فقط در لذّتهاى حيوانى جستجو كنيم؛ آزادى را هم فقط آزادى در خواستههاى نفسانى معنا كنيم؟ يا اين كه انسانيّت او جوهرى ماورايى است، روح الهى است و بدن تنها ابزارى است براى تكامل روح، و زندگى حقيقى ما زندگى ابدى است:«وَ إِنَّ الدَّارَ الاْآخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ ...» (90)
«وَ مَا الْحَيوةُ الدُّنْيَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ.»(91)
اگر زندگى اصلى و حقيقى ما در جهان آخرت است، پس در دنيا بايد همه توجه و همّت خويش را مصروف چيزى كنيم كه ما را به آن سعادت بزرگ مىرساند. بر خلاف آن مكاتبى كه