صفحه ١٧٠

مبتنى بر حقايق عينى و خارجى نيستند كه متعلق يقين قرار بگيرند و اينها صرفا يك سرى اعتبارات و قراردادهايى هستند كه مبتنى بر خواست مردم‌اند و ارتباطى با دين ندارند. آنگاه روشنفكران غرب‌زده ما همين مطالب را در كتابهايشان مى‌نويسند و تحويل جوانان عزيز ما مى‌دهند و كار به جايى مى‌رسد كه شك‌گرايى تقديس مى‌شود و بدان افتخار مى‌كنند! اما از نظر دين، مسأله اين چنين نيست و ما بايد از شك و تحيّر و ترديد بدر آييم و با آگاهى و يقين تنها يك انتخاب و گزينه داشته باشيم؛ چنانكه قرآن از همان آغاز بر روى يقين تأكيد دارد و مى‌فرمايد: «وَ بِالاْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ.»(86)
خداوند مى‌فرمايد: متّقين كسانى هستند كه به عالم آخرت يقين دارند و نمى‌فرمايد «يشكّون». پس اگر كسى مى‌خواهد از قرآن استفاده كند بايد به عالم آخرت يقين داشته باشد. در جاى ديگر مى‌فرمايد: «وَ فِى الاْءَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ.»(87)
 از سوى ديگر، در مقابل متأثرين از فرهنگ غرب كه مى‌گويند در هيچ مسأله‌اى انسان منطقا نمى‌تواند يقين پيدا كند، بخصوص درباره آنچه به ماوراى ماده مربوط مى‌شود، بدترين حالت انحطاط و سقوطى كه قرآن براى انسان ترسيم مى‌كند، حالت شك و ترديد است: «فَهُمْ فِى رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ.»(88)
آن منافقان پيوسته در تيرگى شك و ترديد خواهند ماند؛
همچنين قرآن مى‌فرمايد:
«أَءُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُمْ فِى شَكٍّ مِنْ ذِكْرِى ...»(89)
آيا از ميان همه ما، قرآن تنها بر او (محمد) نازل شده؟ آنها در حقيقت در اصل وحىمن ترديد دارند.
 قرآن از ما مى‌خواهد كه اهل يقين باشيم، بخصوص در مورد اصول دين؛ يعنى، خدا، نبوّت و قيامت. حال ما بايد يكى از اين دو را انتخاب كنيم، يا آن مكتبى را بپذيريم كه مى‌گويد اساسا انسان به يقين نمى‌رسد و همواره در شك و ترديد باقى مى‌ماند و يا آن مكتبى كه ما را به انتخاب آگاهانه و يقين دعوت مى‌كند و فرمايد تا اهل يقين نباشيد نمى‌توانيد از كتاب خدا بهره ببريد. تفاوت اين دو فرهنگ تا آنجاست كه يكى بدترين حالت را براى انسان حالت شك و ترديد و حيرت مى‌داند و انسان گرفتار شك و ترديد را به مانند كسى مى‌داند كه در بيابانى