پيدايش نظريه كمونيسم انجاميد و طراحان آن نظريه حداقل در شعارهايشان مطرح ساختند كه ما در صدديم تا شرايط و زمينههاى جامعه بىطبقه را فراهم آوريم. در آن جامعه، هر كسى به اندازه توانش كار مىكند و به اندازه نيازش استفاده مىبرد . سپس دريافتند كه در عمل نمىتوان به اين خواست دست يافت، چون گرايش فوق با چالشهايى مواجه گشت كه از جمله آنها تعارض عدالت با آزادى بود. از اين رو، آنها با تنزل و تجديد نظر در شعارهاى خود به حكومت سوسياليستى رضايت دادند. گرچه در عين حال حكومت كمونيستى را به عنوان يك ايدهآل مطرح مىكردند.
وقتى ماركس ديد به اكثريّت مردم ، بخصوص طبقه كارگر و كشاورز، ظلم مىشود، گفت بايد از اين بىعدالتى و ظلمها جلوگيرى و به سمتى حركت كنيم كه همه از حقوقى برابر و يكسان برخوردار شوند؛ يعنى، حركت به سوى جامعه بىطبقه «تراز نوين» برخوردار از مساوات كامل و ايدهال و بهشت زمينى. سپس كسانى كه داراى گرايشهاى اسلامى و التقاطى بودند، يك پسوند اسلامى به آن اضافه كردند و گفتند: «تراز نوين توحيدى». حال بايد ديد كه آيا عدالت به اين است كه همه مردم يكسان و برابر باشند؟
در مقابل، برخى معتقدند كه عدالت اين است كه هر كس به اندازه تلاش خود از دستاوردهاى جامعه بهرهمند شود؛ يعنى، اگر كسى كارى انجام داد، بايد در حدّى كه كارش ارزش دارد مزد و پاداش دريافت كند. پس اگر كسى تنبلى كرد و كارى نكرد، نبايد به اندازه ديگران بهره ببرد و از منافع اجتماعى در اختيارش نهاد تا مساوات كامل ايجاد شود، به اين تصور كه عدالت تحقق يابد. وقتى عدالت ايجاد مىشود كه كسانى كه كار مىكنند، مزد كار خود را دريافت كنند و اگر كسى با تلاش و توليد خود ارزش اضافى ايجاد كند و از نتيجهاش برخوردار نشود، در حق او ظلم شده است.
4. برترى قوانين اسلام
بىترديد دو تفسير فوق از عدالت ـ كه از باب نمونه عرض شد ـ كاملاً با يكديگر اختلاف دارند و در عمل ناسازگارند و به هر حال چنين مىنُمايد كه با احكام و عقايد الهى و توحيدى تلائم و سازش ندارند و آنها را بر نمىتابند. به عنوان نمونه، ما در اسلام يك سلسله احكامى داريم كه بر طبق مبانى اعتقادى خودمان، بهترين و سودمندترين احكام براى جامعه و مسلما مطابق