ما مىتوانيم فرهنگها را به دو دسته تقسيم كنيم: يكى فرهنگهاى الهى كه نمونه بارزش فرهنگ اسلامى است كه مورد نظر ماست و ما معتقديم كه فرهنگ الهى مختصّ به دين اسلام نيست، بلكه در ساير اديان آسمانى هم بوده است؛ گر چه تحريفاتى و انحرافاتى در آنها پيدا شده است. در مقابل اين فرهنگ، فرهنگ ديگرى تحت عنوان فرهنگ الحادى يا غير الهى قرار دارد كه امروز سمبل آن دنياى غرب است. بايد توجه داشت كه منظور ما غرب جغرافيايى نيست، بلكه از آن جهت آن را فرهنگ غربى مىناميم كه امروز در اروپا و آمريكا شيوع دارد و دولتها از اين فرهنگ حمايت مىكنند و در صدد صادر كردن اين فرهنگ به كشورهاى ديگر هستند. پس براى سهولت در تفاهم، يك تقسيم دوگانه از فرهنگها ارائه مىدهيم: يكى فرهنگ الهى و ديگرى فرهنگ غربى(الحادى). اين دو فرهنگ چند اختلاف اساسى با هم دارند كه به آنها اشاره خواهيم كرد.
4. اركان سه گانه فرهنگ غربى
مىتوان گفت كه فرهنگ غربى از سه ركن تشكيل يافته است. البته اجزاء و عناصر ديگرى هم دارد، ولى اصلىترين اجزايش سه چيز است: ركن اوّل آن «اومانيسم» است؛ يعنى، براى انسان برخوردارى از زندگى توأم با راحتى، خوشى و آسودگى اصالت دارد و چيز ديگرى براى او اصالت ندارد. كلمه اومانيسم در مقابل گرايش به خدا و دين مطرح مىشود. البته معانى ديگرى نيز براى آن مطرح كردهاند كه مورد توجه ما نيست و معناى معروف آن «انسان مدارى» است، يعنى انسان به فكر خودش، لذّتها، خوشىها و راحتىهايش باشد. امّا اين كه خدايى و يا فرشتهاى هست، به ما ارتباطى ندارد. اين گرايش در مقابل آن گرايشى است كه قبلاً و در قرون وسطى، در اروپا، و قبل از آن در كشورهاى شرقى مطرح بوده كه در آن توجّه اصلى به خدا و معنويات بوده است. صاحبان اين نگرش مىگويند بايد اين مطالب را كنار بگذاريم. ما ديگر از مباحث قرون وسطايى خسته شدهايم و مىخواهيم عوض بحثهاى قرون وسطايى كليسا، به اصل انسانيّت برگرديم و ديگر از ماوراى انسان و طبيعت و بخصوص خدا بحث نكنيم؛ البته لازم نيست آنها را نفى كنيم، ولى كارى هم با آنها نداريم و ملاك ما انسان است.
اين اصل در مقابل فرهنگ الهى است كه مىگويد محور «اللّه» است و بايد همه