صفحه ٣٠٩

خدا حقّى بر انسان دارد يا نه؟ انسان تكليفى در برابر خدا دارد يا ندارد؟ آنها نخواستند در مسائل حقوقى‌شان جايى براى خدا منظور كنند، امّا اگر ما مى‌خواهيم، بر اساس اعتقادات خودمان، نظام حقوقى كشورمان را بر تعاليم اسلام و حقوق الهى مبتنى كنيم آنها اجازه ندارند اين حق را از ما سلب كنند. ما به عنوان مردمى خداپرست، موحّد و تابع اسلام معتقديم كه در مسائل حقوقى، قوانين اجتماعى، مدنى، جزايى و سياسى همه جا خدا بايد ملحوظ باشد و در رأس تمام حقوق، حقّ خداست و در برابر او حقوق و تكاليفى داريم كه بايد انجام دهيم.
    از سوى ديگر، تنها مسأله حقوق انسانها مطرح نيست، بلكه حق و تكليف توأمان بايد مطرح شوند و بالاتر از همه تكليفى است كه انسان در مقابل خدا دارد. حقّ ربوبيّت تشريعى الهى بر انسانها اين است كه احكام او را در امور اجتماعى و سياسى بپذيرند. اگر كسى به خدا معتقد نيست، ما او را مجبور نمى‌كنيم كه اسلام را بپذيرد، ولى ما كه مسلمانيم حق داريم اعتقاداتمان را در سياست و شيوه‌هاى اداره كشورمان اعمال كنيم. در قانون اساسى كشور ما اين كار انجام پذيرفته است و از اين جهت براى ما ارزشمند و در درجه اول اهميّت قرار دارد و احترام ما به قانون اساسى به مثابه ارج نهادن به اسلام است.

6. دموكراسى مورد پذيرش اسلام
پس دموكراسى در يك مفهومش با اسلام موافق است و در يك مفهومش ـ كه همان مفهوم سوم است ـ صددرصد با اسلام مخالف است. مفهوم دوم دموكراسى با شرايط و قيودى پذيرفته شده است، ولى آن مفهوم بطور مطلق و بدون قيد و شرط قابل پذيرش نيست. اين‌كه ارزش‌هاى اسلامى و احكام اسلامى بايد رعايت شود و هيچ منبع قانون‌گذارى حقّ مخالفت با قوانين قطعى اسلام را ندارد يك اصل پذيرفته شده دينى است، لذا با حفظ اين اصل، ما دموكراسى را قبول داريم؛ اما اگر اين اصل پذيرفته نشود و معناى دموكراسى اين باشد كه تجاوز به حدود الهى و مخالفت با احكام الهى هم جايز است، قاطعانه آن را رد مى‌كنيم. اما درباره دموكراسى به عنوان شيوه‌اى براى رفع اختلافات بايد گفت: تا جايى كه ارزش‌هاى اسلامى براى رفع اختلاف كافى باشد، آنها مقدّم خواهد بود، ولى اگر در جايى اختلافى باشد كه احكام اسلامى راه حل مشخصى براى آن ارائه ندهد و هيچ مرجّح صلاحيتدارى هم وجود نداشته باشد، نظر