صفحه ٣١٢

ويژگى‌هاى خاصّى غير از اصل انسان بودن است. برخى اين مطلب را يا درست نفهميدند و يا اين كه از روى غرض به اشتباه تفسير كردند كه فلانى مى‌گويد: ما شهروند درجه يك و درجه دو داريم و منظور از شهروند درجه يك روحانيّت است و ديگران شهروند درجه دو محسوب مى‌شوند! بناچار اين جلسه را اختصاص مى‌دهيم به بررسى اين شبهه و پاسخ بدان.
    براى روشن‌شدن اين موضوع، بايد به يكى از مباحث جدّى كه در بين فلاسفه حقوق عالم مطرح است و جوابهاى مختلفى به آن داده شده است توجه شود؛ و آن اين است كه اصولاً ريشه حق چيست؟ اين كه مى‌گوييم فلان كس حق دارد يا ندارد، اين حق از كجا پيدا مى‌شود؟ بر چه اساسى مى‌توانيم بگوييم كسى حق دارد كارى را انجام بدهد يا حق ندارد؟ مكاتب مختلف فلسفه حقوق، مانند مكاتب حقوق تاريخى، پوزيتويسم، حقوق طبيعى و مكاتب حقوقى ديگر، هركدام جوابهاى مختلفى داده‌اند.
    اسلام در اين زمينه نظر خاصّى دارد؛ يعنى، بر اساس بينش توحيدى اسلام، اصل همه حقوق بايد برگردد به خداى متعال، چون هستى از اوست و هر كسى هر چه دارد از اوست: در امور تكوينى، وجود ما و هر چه داريم از خداست «اناللّه» و همه چيز «من اللّه» است. همچنين امور تشريعى نيز بايد مستند به خداى متعال باشد. اين بينش كلّى ما در خاستگاه و ريشه پيدايش حقوق است كه به اجمال گفته شد: خداوند است كه ديگران را از حقوقى برخوردار مى‌كند. اما آيا خداوند همه انسانها را در يك سطح و يكسان از حقوق برخوردار مى‌كند؟ يا اين كه به بعضى از بندگانش حقّ خاصّى مى‌دهد كه ديگران را از آن حق برخوردار نكرده است؟ اجمالاً مى‌دانيم كه خدا به انبياء حقوقى داده كه به ديگران نداده است، به پدر و مادر حقّى داده است و به فرزند حقّى. امّا آيا اراده الهى گزافى است؛ يعنى، خدا بدون ملاك به كسى حقّى را مى‌دهد و به ديگرى آن حق را نمى‌دهد، يا ملاك خاصّى در نظر است؟ و اگر ملاكى دارد، آن ملاك چيست؟
    ملاك حقوقى كه خداوند به بندگانش مى‌دهد جايگاه و موقعيّتى است كه در هستى دارند و شرايطى ايجاب مى‌كند كه در مقابل تكاليف خاصّى كه دارند، از آن حقوق برخوردار شوند. همه آفريده شده‌ايم تا با نيروى اراده و اختيار به سوى كمال حقيقى و نهايى حركت كنيم. پس ما يك تكليف كلّى داريم و آن حركت در مسير تكامل است، كه در فرهنگ اسلامى به