صفحه ٢٨٥

حقيقى و واقعى برخوردار باشد؟ يعنى آيا مصالح و مفاسد اجتماعى امورى حقيقى و واقعى هستند و يا صرفا امورى اعتبارى و سليقه‌اى هستند؟
    از زمان هيوم به بعد، در مغرب زمين، در معرفت‌شناسى اين مبحث را طرح كردند كه بايدها و نبايدها و مفاهيم ارزشى واقعيّت خارجى ندارند و امور عقلانى و استدلال بردار نيستند. «خوب و بد» مثل همان سليقه‌هايى است كه مردم در مورد رنگها دارند، اگر كسى مثلاً از «رنگ صورتى» خوشش مى‌آيد، نمى‌شود گفت به چه دليل از آن رنگ خوشش مى‌آيد، چون يكى از اين رنگ خوشش مى‌آيد و ديگرى از آن رنگ. آيا مسائل اجتماعى به مانند انتخاب رنگها سليقه‌اى است؟ يا نه احكام اجتماعى تابع مصالح و مفاسد واقعى است؟ بين رفتار انسانها و تأثيرى كه در زندگى فردى، اجتماعى، مادّى و معنوى‌شان دارد، رابطه حقيقى وجود دارد و در واقع آنها علّت و معلول هستند. رفتار انسانها، در زمينه فردى و اجتماعى، موجب سعادت و يا شقاوت مى‌شود؛ و بر اين اساس بايد ديد چه كارى موجب سعادت مى‌شود تا جايز شود و چه كارى موجب شقاوت و بدبختى مى‌شود تا ممنوع گردد. حال كه بين رفتارهاى فردى و اجتماعى انسان و سعادت و شقاوت رابطه واقعى و حقيقى وجود دارد، بايد سعى كرد اين روابط را شناخت و بر اساس آن روابطْ قانون وضع كرد. آن وقت سؤال مى‌شود كه چه كسى مصالح و مفاسد واقعى را بهتر مى‌شناسد؟ ما مسلمانان معتقديم كه خدا بهتر مى‌شناسد.
    بنابراين، در بُعد قانون گذارى نظر اسلام اين است كه ميان رفتارهاى انسانها، در زمينه فردى و اجتماعى، با نتايجى كه در سعادت و شقاوت آنها در دنيا و آخرت دارد، رابطه علّى و معلولى برقرار است كه به عنوان مصلحت و مفسده شناخته مى‌شود. بايد اين مصلحت‌ها و مفسده‌ها را شناخت و براساس آنها قانون وضع كرد، نه اين كه قانون را بر اساس هوسهاى اكثريّت مردم وضع كرد.