صفحه ٢٤

نظريه‌ها، نظريه ابتكارى حكومت الهى و اسلامى را پيشنهاد مى‌كند؟ بواقع اسلام در باب سياست و حكومت و مجموعه اصول و شيوه‌هاى كاربردى سياسى و اجتماعى نقش ابتكارى و تأسيسى دارد، نه اين كه صرفا به امضاء و قبول نظرات و آراء عقلاء دست زده است.
    كسانى كه با اَشكال گوناگون حكومت و با مباحث فلسفه سياست آشنايى دارند مى‌دانند كه در اين باب نظريات مختلفى وجود دارد. يكى از آنها به عنوان «تئوكراسى» ناميده مى‌شود؛ يعنى، حكومت خدايى. اين نظريه در قرون وسطى و در اروپا از سوى كليسا ابراز مى‌شد و كليسا و بخصوص كليساى كاتوليك مدعى بود كه از طرف خدا بر مردم حكومت مى‌كند. در مقابل، برخى از فرقه‌هاى مسيحى معتقدند كه اصلاً دين حضرت مسيح با مسائل سياسى ارتباطى ندارد و به اصطلاح طرفدار تفكيك دين از سياست‌اند. امّا فرقه‌هايى از مسيحيّت و بخصوص دستگاه كاتوليك، در قرون وسطى، طرفدار دخالت دين در سياست و حكومت بودند و حكومت را حق دستگاه پاپ مى‌دانستند. آنها معتقد بودند كه كليسا از طرف خداوند از چنان اقتدارى برخوردار است كه مى‌تواند بر مردم حكومت خدايى داشته باشد و مردم موظف‌اند كه به فرمان خداوند از دستورات پاپ اطاعت كنند؛ اين شكل از حكومت به «حكومت تئوكراسى» نام گرفت.
    آيا وقتى گفته مى‌شود كه غير از حكومت‌هايى كه مردم اختراع كرده‌اند، اسلام نظريه و ديدگاه خاصى دارد و حكومت الهى را پيشنهاد مى‌كند، منظور از اين حكومت همان «حكومت تئوكراسى» است كه در غرب مطرح است و در فرهنگ آنها حكومت خدايى به همان معنا شناخته مى‌شود؟ آيا همان‌طور كه در «حكومت تئوكراسى» خداوند اختيارات گسترده‌اى به حاكم داده است و او به هر شيوه و هرگونه كه خواست مى‌تواند بر مردم حكمرانى كند و فرمان دهد و مردم موظّف‌اند كه به ميل و خواست او عمل كنند؟ آيا بر اساس حكومت الهى و ولايى مورد ادّعاى ما و بر اساس انديشه سياسى اسلام و طبق نظريه ولايت فقيه، ولىّ فقيه مى‌تواند به هر شيوه كه مورد دلخواه او بود بر مردم حكومت كند و حق دارد كه هر قانون و حكم متناسب با بينش خود را ارائه و اعمال كند و مردم موظف‌اند كه به دستور او عمل كنند؟ اين سؤال بسيار جدّى است و ضرورت دارد كه در اطراف آن بررسى و تحليل مناسبى ارائه گردد تا سوء برداشت‌ها و سوء تفاهم‌ها مرتفع شود.
    اجمالاً پاسخ سؤال فوق اين است كه حكومت الهى كه ما بدان معتقديم با تئوكراسى غربى