در اينجا ممكن است گفته شود كه آنچه، در طول تاريخ، از ستيز و مقابله با پيامبران و اولياى خدا رخ داده بر اثر بتپرستى و شرك و پيروى شيطان بوده است و سخن ما اين است كه بشر طوق بندگى هر معبودى را از گردن بر افكند و پيرو بتها و شيطان هم نگردد. اما اين سخن از نظرگاه و ديدگاه راستين وحى گزاف و باطل است؛ چرا كه از ديدگاه وحى انسان سر دو راهى بندگى خدا و بندگى طاغوت قرار دارد و محال است كه هيچ كدام را بندگى نكند. اگر هم شعار بدهد كه بنده هيچ كس نيستم، در واقع بنده طاغوت و هواى نفس خويش است؛ بر اين اساس قرآن مىفرمايد:
«اللَّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُم الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ...»(47)
خداوند ولىّ و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند، آنها را از ظلمتها به سوىنور بيرون مىبرد. (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند كه آنها رااز نور به سوى ظلمتها بيرون مىبرند.
در جاى ديگر خداوند مىفرمايد:
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِى ءَادَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ. وَ أَنِ اعْبُدُونِى هذَا صِرَاطٌ مُسِتَقِيمٌ.»(48)
آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم، كه شيطان را نپرستيد، كه او براى شما دشمنآشكارى است. و اين كه مرا بپرستيد كه راه مستقيم اين است.
مفاد آيه اين نيست كه پس از كنار نهادن عبادت شيطان، ديگر انسان احتياج به اطاعت و عبادت ديگرى ندارد، بلكه بايد عبادت خداوند را در پيش گيرد، همانطور كه در شعار توحيد به دنبال «لااله» كلمه «الاّ اللّه» آمده است. بنابراين، كسانى كه با تجلّى وحى از خواب غفلت بيدار گشته، دريافتهاند كه بايد خدايى را عبادت كنند كه خالق و مالك حقيقى آنهاست و مرگ و زندگى، جوانى و پيرى و سلامتى و بيمارى به دست اوست؛ براى ايشان بندگى او كمال افتخار است. تكاليف او از سرچشمه حكمت و رحمت لايزال صادر گرديده، و عمل به آنها مايه سعادت و كمال انسان خواهد بود.
نظریه سیاسی اسلام ج1
جلسه ششم: آزادى در اسلام (2)