آنچه گفته شد، بايد در سايه عبادت كه پيوند ناگسستنى با توحيد و ربوبيّت دارد صورت پذيرد و گرنه كمال انسانى به وجود نمىآيد. البته در غير اين صورت ممكن است بظاهر نظمى در جامعه پيدا شود كه آن هم جاى تأمل دارد، نظير نظمى كه امروز در كشورهايى كه سَمبل آنها آمريكاست وجود دارد و ملاحظه مىشود كه در تمام دبيرستانهاى آمريكا كه الگوى كشورهاى متمدّن دنياست، بايد پليس مسلّح حضور داشته باشد و با وجود حضور نيروى مسلّح، هر روز در اين دبيرستانها قتل و جنايت واقع مىشود. اين همان نظمى است كه بشر برقرار كرده است و همچنين ساير مفاسد و جناياتى كه چندش آورتر است.
حتّى اگر فرض شود كه بدون اِعمال قوانين الهى و توجه به بُعد معنوى انسانْ نظم ظاهرى و مدنى در جامعهاى برقرار بشود، باز هم هدف نهايى زندگى او تأمين نشده است. مگر زندگى انسان چون زندگى موريانه است؟ يا جامعه انسانى مانند جامعه زنبور عسل است كه با يك نظم ظاهرى كارش به سامان برسد؟ همه اين نظامها، امنيّتها، تكاملها، رشدها، علوم، صنايع و تكنولوژىها مقدمهاى است براى اين كه روح انسانى تعالى پيدا كند و به خدا نزديك شود. چه كسى اين روابط را بخوبى درك مىكند؟ چه كسانى مىتوانند بگويند كه اگر انسان چه نوع غذايى بخورد و چگونه زندگى كند در قرب الهىاش مؤثر است؟ چه كسى بايد مشخص كند كه آيا خوردن گوشت خوك و نوشيدن شراب، در سعادت ما مؤثر است يا خير؟ پزشكان دنيا هر چند در علم طب پيشرفت كنند، به اين نتيجه مىرسند كه زياده روى در نوشيدن الكل ممكن است به سلولهاى مغز صدمه بزند، اما نمىدانند كه آيا به سعادت نهايى انسان صدمه مىرساند يا خير؛ زيرا تجربهاى در آن زمينه ندارند و اساسا آن مسأله تجربه بردار نيست.
قوانين زندگى انسان بايد طورى تنظيم شود كه همه ابعاد زندگى وى را تأمين كند و تنها به بهداشت جسمانى و بهبود وضع اقتصادى و سياسى وى اكتفا نكند و نبايد آنها را جدا از ساير ابعاد در نظر بگيرد، بلكه ارتباط همه ابعاد را با هم در يك نظام منسجم و هماهنگ برقرار كند و چنين اطلاع جامعى را، براى برقرار كردن ارتباط بين اين ابعاد و جهت دادن به آنها به سوى كمال نهايى، كسى جز خداى آفريننده ندارد. از اين روست كه قانون را خدا بايد وضع كند. به علاوه، كدام قانونگذارى است كه در موقع قانونگذارى بتواند خود را از گرايش به منافع شخصى تخليه كند. آشكار است كه هر گروهى كه به قدرت مىرسد، سعى مىكند قوانينى وضع و پياده كند كه به نفع خودش باشد. به عنوان مثال، در همين كشورهاى اسلامى، به محض اين
نظریه سیاسی اسلام ج1
جلسه هفدهم: ارتباط ربوبيّت تشريعى با حاكميّت و قانونگذارى