صفحه ٢١١

رفتارهاى اجتماعى و سياسى انسان را كاناليزه و محدود مى‌كند و حكم مى‌كند كه آن رفتارها در چارچوب خاص خود انجام پذيرند؛ اگر دين معنايش غير از اين باشد، وجودش براى چيست؟
    اگر دين براى اين آمده است كه هر كس به هر طريقى مى‌خواهد رفتار كند، پس شأن دين چيست؟ و جايگاه دين كجاست؟ وجود دين و قانون معناى ديگرى جز محدود كردن آزادى‌هاى انسان ندارد. پس اين كه گفته مى‌شود آزادى فوق دين است و فوق قانون است، سخنى گزاف است. بله ممكن است كسانى به نام دين بخواهند از آزادى‌هاى مشروع مردم جلوگيرى كنند و آنچه را كه خدا حلال كرده است، به واسطه خرافات و عادت‌هاى قومى، تحريم كنند. چنانكه متأسفانه هنوز هم در گوشه و كنار كشور ما بعضى اقوام و عشاير هستند كه بعضى از حلالهاى خدا را حرام مى‌كنند و هنوز در فرهنگ جامعه كنونى ما هم بعضى از حلالهاى خدا زشت تلقّى مى‌شود، كه اگر چنين نبود در جامعه از بسيارى مفاسد جنسى جلوگيرى مى‌شد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:
«لو لا ما سبق من ابن الخطّاب فى المتعة، ما زنا الاّ شقى»(101)
اگر نبود نهى و جلوگيرى عمر از متعه بجز انسان شقاوت‌مند كس ديگرى زنانمى‌كرد.
متأسفانه در فرهنگ ما هنوز هم اين حلال خدا كه كليد حلّ بسيارى از مشكلات است زشت تلقّى مى‌شود. بله اگر كسانى به نام دين بخواهند حرامهاى خدا را حلال كنند، اين هم كار زشتى است؛ نه تنها زشت بلكه حرام و نوعى بدعت است. چنانكه عكس آن هم صادق است و حرام كردن حلالها هم بدعت است:
«انّ اللّه يحبّ ان يؤخذ برخصه كما يحبّ ان يؤخذ بعزائمه»(102)
خداوند دوست مى‌دارد كه مردم از مباحات و حلالها بهره برند، همان‌طور كه دوست مى‌دارد واجبات را انجام دهند و محرمات را ترك كنند.
پس كسانى حق ندارند به نام دين يا به نام قوميّت‌ها يا عصبيّت‌هاى محلى، قومى و عشيره‌اى بعضى از حلالهاى خدا را حرام كنند و اين چنين محدود كردن آزادى‌ها حرام و