صفحه ٢٠١

در حديث شريف آمده است كه:
«إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِى أُمَّتِى فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ إِلاَّ فَعَلْيهِ لَعْنَةُ اللَّهِ...»(98)
وقتى بدعت‌ها و نوآورى‌ها در دين ظاهر مى‌شود، بر عالِم واجب است كه علمخودش را اظهار كند و جلوى انحرافات را بگيرد و الا مشمول لعنت خداوند خواهدبود.
بر اين اساس، ما دو راه در پيش رو داريم: يا بايد عتابها و سرزنش‌هاى دوستان و تهمت‌هاى دشمنان را تحمل كنيم و در مقابلش رضايت خدا را كسب كنيم، يا اين كه به‌به و چه‌چه بعضى از مردم را ترجيح دهيم و در مقابل لعنت خدا را بخريم. ما ترجيح مى‌دهيم كه بدگويى‌ها را به جان بخريم و به لعنت خدا گرفتار نشويم. پس اين وظيفه مهم بر عهده ما گذاشته شده است و براى امثال ما پرداختن به اين مسائل از هر چيزى واجب‌تر است.
    درست است كه امروز ما در كنار مرزهايمان مشكلاتى داريم و احيانا ممكن است در آينده خطرهاى نظامى‌براى ما به وجود بياورد. درست است كه اعضاى كنسولگرى و 35 راننده ما توسط گروه منحرف و متحجّر طالبان، در افغانستان، اسير شده‌اند كه موجب ناراحتى ملّت و دولت و نيز برپايى تظاهرات و اعتراضات عمومى و مراجعه به مراجع بين‌المللى شده است؛ امّا به نظر ما خطر اسير شدن 40 يا 50 نفر ايرانى در دست دشمنان از خطر اسير شدن هزاران جوان مسلمان ما در دانشگاه‌ها، به دست ايادى آمريكا، بيشتر نيست. اسير شدن جوانان ما در دست عمّال، ايادى و طرفداران فرهنگ غربى بسيار خطرناكتر از اسير شدن چند شهروند ايرانى به دست يك گروه منحرف است. آنها گرچه با مشكلات و سختى‌هايى مواجه هستند، اما اجرشان پيش خداوند محفوظ است. ولى وقتى جوانان عزيز ما، بخصوص فرزندان شهداء و آزادگان، در دانشگاهها در معرض انحراف فكرى و دينى قرار مى‌گيرند، چه چيزى مى‌تواند آن را جبران كند؟ آيا خطر اسارت فكرى بيشتر نيست؟ آيا كسانى نبايد در اين زمينه احساس مسؤوليت و سرمايه‌گذارى كنند؟
(ممكن است كسانى ما را تخطئه كنند و بگويند شما بد فكر مى‌كنيد. خوب اگر انسان آزاد است فكر خودش را اظهار كند، لااقل ما هم، به عنوان كسى كه بيش از 50 سال با علوم دينى و اسلامى سروكار دارد، اين حق را داريم كه نظر خودمان را ابراز كنيم.)