صفحه ١٥٨

عقايد را از اسلام برگزيدند و پذيرفتند. سپس در مقاطع بعدى و با ورود به محيط دبيرستان و دانشگاه با نظريات و عقايد ديگرى، از علوم و موضوعات مختلف، آشنا شدند و آنها را نيز پذيرفتند؛ بدون توجه به اين كه اين آراء و افكار برگرفته از علوم و افراد مختلف باهم سازگارى دارند يا خير؟ آيا مثلاً نظريه‌اى كه از فلسفه پذيرفته‌اند با فلان نظريه در زيست‌شناسى، فيزيك، رياضى و يا با فلان نظريه دينى سازگار است يا خير؟ كه البته اگر دقّت كنيم، در مى‌يابيم كه در بعضى از موارد اينها باهم نمى‌سازند و مجموعه منسجمى را تشكيل نمى‌دهند. اين شكل تفكر را تفكر التقاطى گويند.
 امروزه، در سطح وسيعى از جامعه دينى ما افراد مبتلا به تفكر التقاطى هستند، زيرا از يك سو عقايد موروثى و خانوادگى از جامعه اسلامى دارند كه نمى‌خواهند آنها را از دست بدهند. از سوى ديگر، مطالبى از رشته‌هاى مختلف علوم انسانى بر آنها عرضه مى‌شود و آنها را نيز مى‌پذيرند و ضميمه اعتقادات دينى مى‌كنند. غافل از اين كه اين آراء و افكار مختلف باهم تجانس ندارند و ما يا بايد اعتقادات دينى را بپذيريم يا آن افكارى كه با دين تجانس ندارند.
 بنابراين، ما اگر بخواهيم در زمينه جامعه‌شناسى، حقوق و سياست و مانند آنها افكار و نظراتى را بپذيريم كه با عقايد دينى‌مان سازگار باشد، ضرورت دارد كه مكتب‌هايى كه از طريق ترجمه كتابهاى خارجى و تبليغ آنها به ما ارائه شده كنار نهيم و نظريات جديدى در علوم انسانى مطرح كنيم كه هم از نظر علمى و هم از نظر مبانى و اصول، با عقايد دينى‌مان سازگار باشند. در غير اين صورت، يا بايد دست از عقايد دينى‌مان برداريم و يا آن نظريات و افكار ناسازگار با عقايد دينى را كنار نهيم و نمى‌توان هر دو را جمع كرد؛ چنانكه نمى‌توان پذيرفت كه الان هم روز باشد و هم شب!
    پس بدون توجه به نكته اساسى‌اى كه ذكر كرديم نمى‌توان سراغ تمام افكار و نظرات رفت و از هر كدام بخشى را برگزيد و به التقاط فكرى و دينى تن درداد؛ چه اين كه در اين صورت، در ما گرايش افراطى پلوراليزم در شناخت و معرفت پديد مى‌آيد. به اين معنا كه هر كس هرچه گفت صحيح است و ما باطل صرف نداريم و هر كس بخشى از حقيقت را مطرح مى‌كند و هر مكتبى قسمتى از حق را دارد. اين گرايش با پشتوانه شك‌گرايى در فلسفه ـ كه امروز هم در محافل فلسفى غرب رواج دارد ـ به اسكپتى سيزم(76) (شك‌گرايى) منتهى مى‌شود. اين گرايش بر